یکشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ 
qodsna.ir qodsna.ir

مقاومت اسلامی و کسب اعتماد عمومی

مقدمه

 

در طول تاریخ بشری، هرگاه کشوری موردتجاوز یک قدرت بیگانه قرار گرفته وخاک آن کشور اشغال شده، جنبش‌های مقاومت به منظور مبارزه با اشغالگران وآزادسازی خاک میهن، شکل گرفته‌اند و در دوران مبارزه، اگر موفق به کسب اعتماد عمومی ملت خود شده باشند، در نهایت موفق به اخراج اشغالگران وآزادسازی خاک میهن شده و اگر به هر دلیلی موفق به کسب اعتماد عمومی ملت  خود نشده باشند، در نهایت شکست خورده و توسط نیروی اشغالگر از بین رفته و یا بی اثر شده‌اند. البته «کسب اعتماد عمومی» به معنای «ایجاد وفاق ملی» پیرامون آرمان مقاومت علیه اشغالگر نمی‌باشد زیرا همواره بخشی از ملت‌های زیر یوغ اشغالگران خارجی، از جنبش‌های مقاومت حمایت نکرده وحتی علیه این نوع جنبش‌ها اقدام نیز نموده‌اند. دلایل این واقعیت تاریخی به شرح ذیل می‌باشد:

1) همواره در طول تاریخ، بخشی از مردم تحت اشغال، اقدام به همکاری با نیروهای اشغالگر نموده‌اند. این همکاری دلایل مختلفی داشته از جمله: منافع مالی، اشتراک نظر ایدئولوژیک، نارضایتی ازدولت مرکزی، جاه طلبی ومقام طلبی و...

2) بخش دیگری از مردم تحت اشغال نیز به علت ترس از مجازات‌ها و عکس العمل‌های نیروها اشغالگر، نه تنها حاضر به همکاری با جنبش مقاومت نمی‌شوند بلکه نظر منفی نسبت به آن پیدا می‌کنند.

3) گروه سومی نیز هستند که به علت «بی تفاوتی»، صرفاً به دنبال زندگی روزمره خود بوده و از هیچ نوع اقدامی علیه نیروهای اشغالگر حمایت نکرده و نظر مثبتی نسبت به جنبش مقاومت ندارند.

4) در این میان فقط یک گروه هستند که به علت احساس وظیفه ملی یا شرعی یا اخلاقی و یا انسانی، به مبارزه علیه نیروهای اشغالگر پرداخته و به جنبش مقاومت می‌پیوندند ویا از آن حمایت می‌کنند.

با توجه به این واقعیت‌ها، کسب اعتماد عمومی توسط جنبش‌های مقاومت به معنای ایجاد «وفاق ملی» پیرامون آرمان مقاومت نیست بلکه به معنای اعتماد نسبی و بیش از پنجاه درصدی می‌باشد. لذا نباید از هیچ جنبش مقاومتی، چه اسلامی و چه غیر اسلامی انتظار داشت که تأیید و اعتماد عمومی صد رد صد پیرامون خود به وجود آورد. هرگاه یک جنبش مقاومت بتواند اعتماد بیش از نیمی ملت خود را کسب کند، در واقع یک جنبش موفق به شمار می‌رود، به خصوصی اینکه در یک جامعه متکثر از نظر دینی، قومیتی، زبانی، نژادی و... به و جود آمده باشد. با این مقدمه کوتاه اما ضروری، به بررسی میزان موفقیت جنبش حزب‌الله و جنبش حماس در کسب اعتماد عمومی ملت‌های لبنان و فلسطین می‌پردازیم.

 

جنبش حزب‌الله لبنان

 

تجاوز همه جانبه ارتش اسرائیل به لبنان در خرداد ماه 1361 و اشغال پایتخت این کشور، در واقع علت شکل‌گیری جنبش مقاومت اسلامی لبنان و به عبارت دیگر جنبش حزب‌الله لبنان بود. جوانان مسلمان و مومنی که در درون خود احساس وظیفه دینی ومیهنی برای مبارزه با ارتش اشغالگر اسرائیل می‌نمودند، گردهم جمع آمده و هسته‌های اولیه مقاومت اسلامی را در لبنان شکل دادند. اما این اقدام شجاعانه که از تعهد دینی سر چشمه گرفته بود، در ابتداء با استقبال مردم لبنان روبرو نشد. آن گونه که شهید حاج عماد مغنیه می‌گفت: «در سال‌های اولین فعالیت جنبش مقاومت اسلامی در لبنان، اولین مشکل رزمندگان این جنبش، این بود که چگونه از شهرها و روستاهای اشغالی عبور کرده و خود را به خط تماس با دشمن برسانند زیرا ساکنین و اهالی این شهرها و روستاها از ترس اقدامات تلافی جویانه و انتقامی ارتش اسرائیل، راضی نبودند که جوانان جنبش مقاومت، از مناطق آنان عبور کرده و به نظامیان اسرائیلی حمله کنند». با این حال، صبر و پایداری این رزمندگان و تحمل اعتراضات اهالی و برخورد اخلاقی مناسب با آنان و جبران سریع خسارت‌ها و زیان‌های ناشی از این حملات و رعایت مسائل شرعی و اخلاقی در برخورد با دارایی‌ها و خانه و کاشانه اهالی جنوب لبنان، باعث شد که رفته رفته، دیدگاه مردم جنوب لبنان نسبت به جنبش مقاومت تغییر کرده و نه تنها اعتراضی به فعالیت‌های نظامی آنان نکنند بلکه خود به عنوان حامی و پوشش حمایت کننده از این جنبش عمل نمایند.

از طرف دیگر، جنبش مقاومت اسلامی لبنان در شرایطی شکل گرفت که از سال 1354 (1975) جامعه لبنان درگیر جنگ داخلی خونینی شده بود اما رهبران جنبش مقاومت اسلامی با تلاش بسیار موفق شدند که تا حد زیادی این جنبش را از معادلات جنگ داخلی لبنان دور نگه دارند و صرفاً به هدف بالاتر یعنی مقابله با اشغالگری اسرائیل بپردازند. این موفقیت رهبران حزب‌الله، منجر به افزایش اعتماد عمومی نسبت به این گروه شد زیرا مردم لبنان به چشم خود می‌دیدند که جنبش مقاومت اسلامی در لبنان، به جای اینکه همانند بقیه گروه‌های سیاسی این کشور به دنبال کسب قدرت وارد جنگ داخلی شود و به جنایت بپردازد، خود را وقف یک وظیفه دینی و ملی کرده و در این راه نیز بهای سنگینی را پرداخته است.

با پایان یافتن جنگ داخلی لبنان در سال 1369 (1990) وامضای پیمان طائف، موضوع خلع سلاح احزاب و میلیشیاها (نیروهای شبه نظامی) لبنان به طور جدی مطرح و عملی شد. اما با توجه به کارنامه روشن جنبش مقاومت اسلامی، قرار بر این شد که این جنبش از موضوع خلع سلاح مستثنی شود و هچنان سلاح خود را برای مبارزه با اسرائیل حفظ نماید. در مقابل، رهبران حزب‌الله متعهد شدند که ظهور علنی این سلاح فقط در جنوب لبنان باشد و در بقیه مناطق لبنان، جنبش مقاومت اسلامی هیچگونه ظهور و حضور مسلحانه ای نداشته باشد. بدین ترتیب دوره جدیدی در حیات جنبش مقاومت اسلامی در لبنان شروع شد. اما این دوره جدید خصوصیات دیگری نیز داشت زیرا در سال 1371 (1992) جنبش حزب‌الله لبنان برای اولین بار وارد نظام سیاسی لبنان شد و با وارد شدن در انتخابات پارلمانی، موفق شد چندین نماینده را با رأی مردم وارد پارلمان لبنان کند. این انتخابات، اولین انتخاباتی بود که پس از نزدیک به بیست سال در لبنان انجام می‌شد.

بدین ترتیب، حزب‌الله به صورت رسمی و با رأی مردم نشان داد که توانسته اعتماد عمومی را جلب کند. این واقعیت در دوره‌های بعدی انتخابات پارلمانی در سال‌های 1996، 2000 و 2005 نیز تکرار گردید و هر بار حزب‌الله موفق شد در حوزه‌های انتخاباتی مناطق شیعه نشین، رقبای خود را شکست دهد.

در سال 1998 نیز، انتخابات شوراهای شهر وروستا در لبنان برگزار شد و حزب الله موفق گردید که پیروزی‌های بسیار چشمگیری را به دست آورد و با کسب اعتماد عمومی، متولی شهرداری بسیاری از شهرهای منطقه بقاع و جنوب لبنان شود. این اعتماد عمومی در دو دوره بعدی انتخابات شهرداری‌ها در سال‌های 2004 و 2010 نیز با در خشش بیشتر تکرار گردید.

در کنار این موفقیت‌های سیاسی و انتخاباتی و مهم تر از آنها، پیروزی‌ها و موفقیت‌های نظامی بود که جنبش مقاومت اسلامی در دهه 70 و 80 شمسی در مقابل اسرائیل به دست آورد. موفقیت‌های مستمر این جنبش در عملیات‌های متعدد در طی دهه 70 شمسی و مقاومت پیروزمندانه در برابر تهاجم ارتش اسرائیل در سال 1372 (عملیات تصفیه حساب) و در سال 1375 (عملیات خوشه‌های خشم) و عملیات انصاریه در سال 1376 باعث گردید که میزان اعتماد عمومی و محبوبیت جنبش حزب‌الله لبنان، روز به روز افزایش یابد. اما دو واقعه مهم باعث گردید که این جنبش ورهبر آن، آقای سید حسن نصرالله به اوج محبوبیت رسیده و بالاترین میزان اعتماد عمومی را جلب کنند.

الف) شهادت فرزند آقای نصرالله که در تابستان 1376 اتفاق افتاد، اقیانوسی از عشق و محبت و اعتماد عمومی را در لبنان برای حزب‌الله در پی داشت زیرا برای اولین بار در تاریخ لبنان، مردم این کشور شاهد بودند که یک رهبر سیاسی با صداقت وایثارگری کامل، فرزند خود را برای آزادسازی سرزمین این کشور به میدان نبرد فرستاده و فدای آرمانی بلند کرده است. این ایثار و فداکاری باعث شد که محدوده اعتماد عمومی به حزب‌الله از میان شیعیان لبنان فراتر رفته و به درون پیروان سایر مذاهب و ادیان در لبنان گسترش یابد.

ب) واقعه دوم« عقب نشینی نهایی و فرار ذلت بار ارتش اسرائیل از خاک لبنان در خرداد ماه 1379» بود که در واقع اولین شکست مفتضحانه ارتش اسرائیل در برابر اعراب به شمار می‌رفت. این پیروزی تاریخی کافی بود که میزان اعتماد عمومی مردم لبنان به جنبش حزب‌الله این کشور به اوج خود برسد. با این حال، آقای سید حسن نصرالله نه تنها در صدد انحصار طلبی و خودنمایی برنیامد بلکه با کمال فروتنی و تواضع در سخنرانی معروف خود در شهر آزاد شده «بنت جبیل»، این پیروزی را متعلق به همه ملت لبنان دانست و به صراحت اعلام کرد همه کسانی که در طی سال‌های طولانی (1361 تا 1379) به نحوی جنبش مقاومت را یاری‌داده‌اند حتی با گفتن یک بیت شعر، در این پیروزی شریک هستند. این تواضع و فروتنی که در میان رهبران سیاسی لبنان. به هیچوجه وجود نداشته و  ندارد، باعث گردید که آقای سید حسن نصرالله تبدیل به یک رهبر کاریزماتیک شود.

پس از آزادسازی جنوب لبنان در سال 1379، میزان اعتماد عمومی مردم لبنان به جنبش مقاومت اسلامی در طی 10 سال گذشته دچار فراز و نشیب بوده است. به طورکلی، 10 سال گذشته را می‌توان به دو دوره پنج ساله تقسیم نمود:

1. دوره اول از سال 1379 تا 1384 (2000 تا 2005). در این دوره محبوبیت و میزان اعتماد عمومی مردم لبنان به جنبش مقاومت اسلامی تقریباً به شکل ثابت باقی ماند و تغییر چشمگیری نکرد یعنی نه کاهش قابل ملاحظه‌ای یافت و نه افزایشی قابل ملاحظه. البته در پاییز 1383 هنگامی که حزب‌الله موفق شد، اسرائیل را وادار به تبادل اسراء نماید و اسرای زیادی از حزب‌الله در مقابل آزادی یک سرهنگ و جنازه سه سرباز اسرائیلی، به مهین بازگشتند، باردیگر محبوبیت و میزان اعتماد عمومی به حزب‌الله، افزایش چشمگیری چیدا کرد اما دو ماه بعد، با کشته شدن رفیق حریری وضعیت تغییر کرد.

2. دوره دوم از 1384 تا کنون (2005 تا 2010) به علت واقعه ترورحریری و شدت گرفتن اختلافات مذهبی و سیاسی در لبنان و مسائل عراق، بخش عمده‌ای از اهل سنت لبنان و بخشی از مسیحیان این کشور تحت تاثیر تبلیغات آمریکا و اسرائیل به مخالفت با شیعیان پرداختند و بدین ترتیب به علت تحریک احساسات مذهبی و تلاش بدخواهان برای ایجاد یک فتنه مذهبی بین شیعه وسنی در لبنان، متأسفانه تنش‌های زیادی در لبنان به وجود آمد و جامعه لبنانی به صورت یک جامعه دو قطبی (گروه 14 مارس و گروه 8 مارس) تبدیل شد و به دو بخش تقسیم شد. گروه 14 مارس در هماهنگی کامل با آمریکا، شروع به تشکیک در ماهیت و عملکرد جنبش مقاومت اسلامی نموده و در یک حرکت هماهنگ تبلیغاتی و عملیات روانی که توسط آمریکا هدایت و پشتیبانی مالی می‌شود، اقدام به خدشه دار نمودن چهره این جنبش نمودند.

شایان ذکر است که چندی پیش «جفری فیلتمان» (سفیر سابق آمریکا در لبنان و معاون فعلی وزیر خارجه آمریکا) در یک جلسه رسمی و علنی کمیسیون امنیت‌ملی و سیاست خارجی کنگره آمریکا به صراحت اعلام کرد که دولت آمریکا در پنج سال گذشته مبلغ 500 میلیون دلار به رسانه‌های همسوی خود در لبنان پرداخت کرده تا در یک تلاش هماهنگ، چهره حزب‌الله و جنبش مقاومت اسلامی لبنان را خدشه دار کرده وزیر سوال ببرند. بنابراین، قابل درک است که در حال حاضر به علت دو قطبی شدن جامعه لبنان، میزان اعتماد عمومی به جنبش مقاومت اسلامی لبنان در میان اهل سنت وبخشی از مسیحیان همچون سال‌های قبل نباشد اما از نکات عجیب و قابل تامل این است که در پی پیروزی الهی حزب الله در جنگ سی وسه روزه، محبوبیت  و اعتماد عمومی نسبت به حزب‌الله از مرزهای لبنان فراتر رفته و نه تنها منطقه خاورمیانه را در نوردید بلکه جهان اسلام و حتی بخش‌هایی از جهان مسیحیت همچون کشورهای آمریکای لاتین و جریان‌های چپ گرا در اروپا را دربرگرفت. به همین خاطر، آمریکا و اسرائیل با توطئه‌ای جدید در قالب «متهم کردن حزب‌الله لبنان به ترور حریری توسط دادگاه بین المللی» به دنبال آن هستند که این محبوبیت و اعتماد عمومی در جهان را از بین ببرند.

در مجموع، علل موفقیت جنبش حزب‌الله در کسب اعتماد عمومی را می‌توان در عوامل ذیل خلاصه نمود:

1 – خلوص نیت و پاکدستی

2 - رهبری حکیمانه و مردمی

3 - ثبات قدم در راه هدف‌های متعالی

4 - ایثارگری، تواضع و روحیه شهادت طلبی

5 – شناخت دقیق از جامعه خود و از دشمن

6 – آرامان گرایی به همراه واقع بینی

 

 

جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس)

 

هرچند که گروه حماس به عنوان یک گروه وسازمان مشخص در ابتدای انتفاضه اول (انتفاضه سنگ) در سال 1366 (دسامبر 1987) اعلام موجودیت نمود اما این گروه، ریشه در گروه اخوان المسلمین فلسطین دارد وشخصیت‌هایی که  تا آن تاریخ عضو گروه اخوان المسلمین (شاخه فلسطین) بوده و درعین حال معتقد به مبارزه مسلحانه با رژیم صهیونیستی بودند، از این گروه جدا شده و جنبش حماس (مقاومت اسلامی فلسطین) را تأسیس کردند.

ریشه داشتن در گروه اخوان المسلمین باعث شد که جنبش حماس به مجرد برافراشتن پرچم مبارزه مسلحانه علیه اسرائیل، به سرعت تبدیل به جنبش اصلی و محوری در میان جنبش‌های مقاومت فلسطینی شود. در واقع گروه حماس، مشروعیت اعتقادی ناشی از اخوان المسلمین را با مشروعیت مبارزه با اسرائیل گره زد و پرچمدار مبارزه با اسرائیل در میان گروه‌های فلسطینی شد.

این گروه به همراه بقیه گروه‌های مبارز فلسطینی موفق شدند که در جریان انتفاضه اول و به مدت شش سال، فشار امنیتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زیادی بر رژیم صهیونیستی وارد کند، به گونه‌ای مقامات این رژیم مجبور شدند برای فرار از این فشارها، تن به مصالحه با جناح مقابل در صحنه فلسطین یعنی سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری یاسر عرفات داد. در نتیجه، پیمان اسلو در سال 1372 (1993) امضاء و منجر به تأسیس حکومت خودگردان گردید و این پایان انتفاضه اول بود.

در واقع در جریان انتفاضه اول، گروه‌های مقاومت فلسطینی از جمله جنبش حماس موفق شدند که اعتماد عمومی مردم فلسطین را به خود جلب کنند اما با تأسیس حکومت خودگردان، امیدی کاذب در دل ملت فلسطین شکل گرفت که شاید بدینوسیله دولت مستقل فلسطینی به وجودآید. به همین خاطر، از سال 1372 تا 1379 (1993 تا 2000) میزان اعتماد عمومی مردم فلسطین نسبت به گروه‌های مقاومت فلسطینی کاهش یافت.

اما در تابستان سال 1379 (2000) برای ملت فلسطین شکی باقی نماند که پیمان اسلو، سرابی پیش نبوده و راه به جایی نخواهد برد لذا در مهر ماه 1379، انتفاضه دوم (انتفاضه الاقصی) در اعتراض به ورود آریل شارون به مسجد الاقصی آغاز شد و باردیگر محبوبیت و میزان اعتماد عمومی مردم فلسطین به گروه‌های مقاومت فلسطینی افزایش یافت. محاصره عرفات در دفتر کارش توسط ارتش رژیم صهیونیستی وسرانجام مرگ مشکوک وی، نشان داد که سرانجام مسیر سازش با رژیم اشغالگر قدس چه می‌باشد. در مقابل، پیروزهای مقاومت اسلامی در لبنان وبه خصوصی عقب نشینی و فرار ارتش رژیم صهیونیستی از لبنان در خرداد 1379، الهام بخش ملت فلسطین گردید و گزینه «مقاومت و مبارزه علیه اشغالگری» را به عنوان تنها گزینه آزادیبخش از یوغ اشغالگران، تثبیت کرد.

به همین خاطر بود که در انتخابات پارلمانی سال 1385 (2006) اکثریت بالایی از رأی دهندگان فلسطینی، اعتماد عمومی خود را به جنبش حماس اعلام کرده و این جنبش برنده بلامنازع انتخابات پارلمانی شد و اکثریت لازم برای تشکیل دولت را به دست آورد اما با این حال، تصمیم گرفت که جنبش فتح را در قدرت شریک کند و لذا دولتی ائتلافی تشکیل داد.

پیروزی قاطع و بدون شک و شبهه حماس در انتخاباتی که مورد تایید ناظران بین المللی از جمله جیمی کارتر (رئیس جمهور اسبق آمریکا) قرار گرفت، کابوسی وحشتناک برای رژیم صهیونیستی و دولت جرج بوش شد زیرا تمامی تلاش‌های اسرائیل و آمریکا برای تروریست معرفی کردن جنبش‌های مقاومت را باطل کرده و سند گویایی بر حقانیت و پایگاه مردمی این جنبش‌ها شده بود. لذا از فردای آن انتخابات، آمریکا و اسرائیل در صدد سرنگونی  دولت منتخب حماس  برآمدند. متأسفانه همکاری  مقامات حکومت خودگردان به رهبری ابو مازن و جریان‌هایی در جنبش فتح باعث شد که دولت ائتلافی حماس از هم بپاشد و اختلافات بین فتح و حماس اوج بگیرد به گونه‌ای که تمامی تلاش‌های انجام شده برای آشتی بین این دوگروه از جمله «پیمان مکه» به جایی نرسد.

همکاری مقامات حکومت خودگردان بارژیم صهیونیستی منجر به بازداشت نمایندگان و وزرای حماس در کرانه با ختری توسط اسرائیل گردید وعملاً حاکمیت حماس بر کرانه باختری که از طریق انتخاباتی صحیح به دست آمده بود با شبه کودتایی از طرف مقامات حکومت خود گردان ورژیم صهیونیستی از بین رفت. اما در نوار غزه که به علت خروج ارتش اسرائیل از آن در سال 2005، این رژیم قادر به دخالت مستقیم نبود، جنبش حماس موفق شد که جریان توطئه‌گر در درون جنبش فتح را سرکوب نموده و برنوار غزه سیطره کامل پیدا کند.

در مقابل این وضعیت جدید، اسرائیل، نوار غزه را به محاصره خود در آورد و با همکاری دولت مصر این محاصره را کامل نمود به این امید که این محاصره منجر به نارضایتی شدید اهالی نوار غزه از دولت حماس خواهد شد و با از بین رفتن اعتماد عمومی نسبت به حماس در میان اهل غزه، این دولت سقوط خواهد کرد. اما با گذشت زمان مشخص شد که مردم غزه به رغم همه مشکلات ناشی از محاصره، همچنان پشتیبان و حامی دولت حماس هستند. بدین ترتیب توطئه دیگری شکل گرفت مبنی بر به راه انداختن یک جنگ تمام عیار علیه نوار غزه با هدف سرنگون کردن دولت حماس. این جنگ در دی ماه 1387 آغاز شد و 22 روز به طول انجامید اما نه تنها منجر به سقوط دولت حماس نگردید بلکه حتی اعتراضات مردمی علیه این دولت را در پی نداشت. به رغم همکاری تمام عیار دولت مصر با رژیم صهیونیستی در جریان جنگ 22 روزه وبعد از آن، دولت حماس با تکیه بر حمایت مردم غزه همچنان پا برجاست و ثابت کرده که از بالاترین سطح  اعتماد عمومی برخوردار است.

مسعود اسداللهی؛ کارشناس مسایل فلسطین و خاورمیانه

تمام/سش/23

                                                                                                                                                                                                        


| شناسه مطلب: 157893







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.