تحلیلی بر چرایی
ترور شهید سید رضی موسوی

«مصطفی اکبری خرم آبادی»
گروه تحلیل و تفسیر// مصطفی اکبری خرم آبادی ، کارشناسی ارشد مطالعات منطقه ای طی یادداشتی اختصاصی برای قدسنا در باره چرایی ترور شهید سید رضی موسوی در زینبیه دمشق و باطرح این سوالات که شهید سید رضی موسوی که بود؟ علت ترور وی چه بود؟ارتباط وی با تحولات اسرائیل چیست؟ نوشت:سردار سرتیپ سید رضا موسوی، معروف به سید رضی از فرماندهان رده بالای نیروی قدس که با پاسپورت دیپلماتیک و مصونیت سیاسی در سوریه برای هدایت جبهه مقاومت در شعبه سوریه برای حدود سه دهه حضور داشت و یکی از قدیمی ترین فرماندهان ایرانی در سوریه بود. او در عصر یکشنبه مورخ سوم دی ماه ساعت 16:00 به وقت تهران در منزل شخصی اش در زینبیه دمشق به وسیله اصابت 3 موشک کروز پهپاد اسرائیلی که از آسمان منطقه جولان اشغالی شلیک شده بود به فیض شهادت نائل آمد.
به نقل از یکی از اعضای شورای عالی امنیت ملی ج.ا.ایران، سرتیپ موسوی به شدت مورد اعتماد شهید حاج قاسم سلیمانی در سوریه بود و آنقدر جایگاهش برای ایران خاص بود که اگر ترور حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس نبود این ترور، بزرگترین ترور فرماندهان نظامی ما محسوب می شد و این از جایگاه استراتژیک سرتیپ موسوی برای ایران خبر می دهد.
اما چرا سرتیپ موسوی شهید شد؟ و ارتباط آن به درگیری های اسرائیل و غزه چه بود؟
این موضوع بازمی گردد به حمله 7 اکتبر حماس یا همان طوفان الاقصی که نهایتاً منجر به جنگ اسرائیل و غزه شد و برای روشن شدن ابعاد این موضوع باید به بررسی ابعاد این جنگ رجوع کنیم.
فارغ از اینکه ایران در عرصه بین المللی بارها به این موضوع اشاره کرده است که هیچ نقشی در حمله 7 اکتبر(طوفان الاقصی) نداشته به نقل از روزنامه فرانسوی فیگارو تاریخ 29 دسامبر 2023 که از طریق ارتباط گیری با منابع نزدیک به حماس صورت گرفته نیز بر این مهم تاکید داشته که حمله حماس کاملاً محرمانه بوده و از این حمله حتی متحدین نزدیک مثل ایران و حزب الله لبنان نیز اطلاع نداشتند و صرفاً سه نفر از سران عالی حماس محمد الضیف، یحیی السنوار و برادر کوچکتر وی محمد السنوار از این عملیات اطلاع داشتند و حتی فرماندهان و دیگر اعضای عالی حماس از این حمله اطلاعی نداشتند و فقط 30 دقیقه پیش از شروع حمله به صورت تلفنی با صالح العاروری یکی از مقامات بلند پایه حماس در بیروت تماس گرفته شده تا سید حسن نصرالله را از این حمله مطلع سازد و اساسا یکی از تحلیل هایی که می شود برای عدم حمایت ایران و حزب الله از درگیری حماس با اسرائیل داشت به نوعی دلخوری نسبی مقامات ایران و حزب الله از عدم هماهنگی با آن ها بود و همچنین عدم برنامه ریزی قبلی به دلیل غافلگیری همه طرفین اما علی رغم اینکه این حمله بدون هماهنگی با ایران صورت گرفته نمیتوان منافع ایران را در این حمله غافلگیرانه و تحولات پس از آن نادیده گرفت.
بسته به موضوع مورد بحث فعلی، فقط به یک مزیت این حمله به اسرائیل برای ایران اشاره میکنیم و آن تضعیف وجهه دفاعی - امنیتی اسرائیل در عرصه بین المللی و به خصوص در منطقه است.
یکی از اقداماتی که ایران برای تقابل با استراتژی موسوم به "صلح ابراهیم" در منطقه انجام داد، تلاش در جهت حمایت و سازماندهی کردن گروه های مقاومت در منطقه به جهت ایجاد و گسترش مجموعه حملات پارتیزانی، راکتی، اسیر گیری و... به اسرائیل به قصد تخریب وجهه "ارتش شکست ناپذیر" اسرائیل(با توجه به تبلیغات و هزینه فراوان) در بعد جهانی و منطقه ای برای افکار عمومی و حکمرانان کشورهای مسلمان منطقه جنوب غرب آسیا بود. کمترین خروجی شکستن هیمنه ارتش شکست ناپذیر اسرائیل که تماماً با حمایت مالی، تجهیزاتی و فن آوری روز امریکایی و اروپایی و قدرت رسانه ای غرب محقق شده بود ناامید شدن کشورهای منطقه به پشتوانه بودن اسرائیل برای آنها و از بین رفتن پیمان های ضد امنیتی اعراب با اسرائیل به خصوص پیمان ضد امنیتی صلح ابراهیم است.
بعد حمله ۷ اکتبر که قصد نداریم خیلی وارد بحث چگونگی عدم واکنش شین بت (سرویس امنیت عمومی داخلی) بشویم که از همان روزهای اعتراضات خیابانی چنین احتمالی وجود داشت که با بحران خارجی، بخواهد بحران داخلی را مدیریت کند لذا محتمل ترین سناریو این است که برای پایان دادن به اعتراضات داخلی بر سر اصلاحات قضایی نتانیاهو مرتکب قمار بزرگی شد و به شین بت دستور داده شد تا نسبت به گزارش ها و هشدارهای امنیتی تحرکات حماس چشم پوشی کند تا در نهایت با حمله حماس افکار عمومی به سمت جبهه خارجی و دشمن واحد معطوف شود با فرض صحت این سناریو که محتمل ترین سناریو است، با گسترش دامنه های این جنگ طبق نظر افکارسنجی های سیاسی در داخل اسرائیل از جمله نظرسنجی شبکه13 تلویزیون اسرائیل محبوبیت حزب لیکود با محوریت نتانیاهو به شدت کاهش پیدا کرد به طوری که در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه نتانیاهو(در وضعیت جنگ پیش آمده) چه باید بکند؟ طبق گزینه ها 9% پاسخ نمیدانم را انتخاب کرده اند 19% پاسخ ماندن در مقام نخست وزیری را، 31% گزینه استعفا دادن فوری وی را و بیشترین پاسخ مربوط به استعفای وی پس از پایان جنگ بود که 41% را شامل می شد. لذا با توجه به:
1.عدم رضایت صهیونیست ها از حزب حاکم
2.تحرکات احزاب رقیب و سیاسیون
3.و حتی اختلاف های شدید درون حزبی لیکود
که جدای از اینکه پس از پایان جنگ اسرائیل و غزه با توجه به اعتراضات درون اسرائیل نسبت به عملکرد دولت در غافلگیر شدن در تاریخ 7 اکتبر منجر به استعفای نتانیاهو به عنوان نخست وزیر شود،می تواند در صورت استعفای نتانیاهو به عنوان نخست وزیر و سقوط دولت کنونی 2 سناریو را به وجود آورد:
1.یکی از چهار رقیب درون حزبی وی(نیر برکت وزیر اقتصاد، یاریو لوین وزیر دادگستری، اسرائیل کاتص وزیر انرژی و یولی ادلشتین رئیس کمیته روابط خارجی کنست) طی یک کودتای درون حزبی ریاست لیکود را به دست بگیرند.
2.اگر نتانیاهو از ریاست حزب لیکود کناره گیری نکند هر یک از 4رقیب درون حزبی وی ظرفیت انشقاق درون حزبی و تشکیل احزاب دیگر را نیز دارند که این به معنی تکه تکه شدن حزب راستگرای لیکود به عنوان مهم ترین حزب اسرائیلی مخالف ج.ا.ایران و ایجاد احزاب نوپا است که تا سالیان سال شاهد ایجاد حزب قدرتمند راستگرایی که به مانند لیکود نخواهیم بود که بتواند احزاب راست افراطی را به دور خود جمع و علیه منافع ج.ا.ایران و گروه های مقاومت دولت تشکیل دهد.
اسرائیل راهبردی دو سویه را نسبت به ایران در پیش گرفته است:
1.نتانیاهو میخواهد تا جنگ تمام نشده با اقدامات تحریک آمیز پای ایران و حزب الله را به جنگ بکشاند تا با توجه به نزدیک بودن انتخابات ریاست جمهوری امریکا و ارتباط نزدیک لابی ایپک با حزب لیکود و نفوذ فوق العاده آن در کنگره ایالات متحده و دولت امریکا و نیاز سیاستمداران امریکایی، به جلب نظر و حمایت لابی های صهیونیستی برای حمایت مالی، سیاسی و معنوی در انتخابات ریاست جمهوری امریکا از طریق وارد کردن دولت امریکا به درگیری با ایران و حزب الله، بازی باخته را با یک برد بزرگ به پایان رساند و ضمن ترمیم جایگاه درون حزبی و ترمیم جایگاه دولتش دشمنان اصلی خارجی خود(ایران و حزب الله) را نابود یا تضعیف کند.
2.اما اگر ایران وارد درگیری نشود راهبرد دوم اتفاق خواهد افتاد و آن ضربه به حیثیت و اقتدار دفاعی - امنیتی ج.ا.ایران است. دقیقا همان ضربه ای که ایران طی حملات پراکنده توسط نفوذ منطقه ای و گروه های نیابتی خود به اسرائیل طی این سال ها وارد ساخته است.
اسرائیل سعی دارد در وهله اول به امریکا که بر مبنای نظام هزینه - فایده عمل میکند و همچنین اعتقاد دارد ایران وارد درگیری محدود نمیشود و اولین درگیری محدود منجر به جنگ با دامنه گسترده و تمام عیار خواهد شد را اقناع کند که اسرائیل به ایران مدام در حال ضربه زدن است و ایرانیان هیچ واکنشی نشان نمیدهند و شما نیز می توانید به ایرانیان ضربه بزنید تا جبهه جدید و قدرتمندی را علیه ایران باز و با امید پاسخ ایران به یکی از این ضربات امریکایی ها جنگ تمام عیار بین آنها آغاز و دشمن اصلی اسرائیل به طور جدی از بین رفته یا تضعیف شود.
در وهله دوم سعی دارد به اعتبار نظامی ج.ا.ایران در میان کشورهای عربی منطقه آسیب رسانده و به آنها این پیغام را برساند که ج.ا.ایران نمیتواند به اسرائیل واکنش نشان دهد تا با کشورهای عربی وارد فاز جدیدی از عادی سازی روابط سیاسی و امنیتی شده و ائتلاف ها و پیمان های امنیتی دفاعی به مانند پیمان ضد امنیتی صلح ابراهیم را امضا و عملیاتی کرده و با توجه به ائتلاف های منطقه ای پس از آن نیروهای نیابتی ج.ا.ایران را در منطقه سرکوب و نابود سازند. لذا ترور شهید سرتیپ پاسدار سید رضا موسوی در این چهارچوب فکری تحلیل می شود.
جدای از اینکه از دو منظر دیگر میتوان به این مسئله نگاه کرد:
1.موقعیت کل اسرائیل
2.موقعیت شخص نتانیاهو
که هر دو آسیب جدی دیده و از دو منظر قصد ترمیم این وجهه در عرصه جهانی و به خصوص منطقه ای را دارد لذا باید به هر شکل شده کاری به مراتب بزرگتر از ضربه زدن به حماس انجام داده تا حیثیت از دست رفته اسرائیل طی حمله 7 اکتبر(طوفان الاقصی) به آن باز گردد و آن انواع حملات به ایران است.
این را هم باید در نظر داشته باشیم که علی رغم اینکه در نظرسنجی ها بنی گانتز و یائیر لاپید از نتانیاهو جلو افتاده اند و احتمال اجبار نتانیاهو به استعفا وجود دارد اما او با یک دست آورد بزرگ به دنبال احیای عمر سیاسی خود است تا هر طور شده اعتبار از دست داده را بازگردانده تا بتواند از ادامه نخست وزیری خود حمایت کند.
انتهای پیام/م.د
صفحات اجتماعی
اینستاگرام تلگرام توییتر آر اس اس