شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ 
qodsna.ir qodsna.ir

قبایل،عشایروخانواده‌های سرشناس فلسطینی(قسمت اول)محدودشدن قبیله‌گرایی درمیان فلسطینیها...

مقدمه

جامعة فلسطینی در کرانه باختری و نوار غزه از 3 نوع ساختار خانوادگی تشکیل شده است که به ترتیب شامل قبایل، عشایر و خانواده‌های سرشناس می‌باشد. این 3 نوع ساختار از لحاظ ویژگی‌های خانوادگی، مسئولیت‌ها، وظایف، فرهنگ، آداب و رسوم از جمله دفاع از شرف و مبارزه با ننگ، دارای شباهت‌های زیادی هستند. اما به لحاظ چهارچوب کلی و اهمیت، تفاوت‌های عمده‌ای میان آنها به چشم می‌خورد.

الف) قبایل

 در میان 3 نوع ساختار ذکر شده، قبایل از لحاظ سیاسی و اجتماعی، در پایین‌ترین رده قرار می‌گیرند. در حال حاضر در فلسطین، تعداد قبایل اندک است و زندگی نسبتاً بدوی دارند. تخمین زده می‌شود که حدود 15 درصد از اهالی فلسطینی، نسب‌های قبیله‌ای داشته باشند. 25 درصد آنها در نوار غزه و تعداد بسیار کمی در کرانه باختری به سر می‌برند. اغلب اهالی فلسطینی، نسب‌های روستایی دارند. البته ممکن است در این ارقام، تا حدودی مبالغه شده باشد.
 محدود شدن قبیله‌گرایی در میان فلسطینی‌ها تا حدود زیادی به دلیل کنار‌ گذاشتن از سبک زندگی بدوی است که آن هم از نتایج عمده مدرنیسم به شمار می‌رود. از سوی دیگر، قبایل بدوی عملاً از تردد آسان در داخل اراضی فلسطینی محروم می‌‌باشند. آنها حتی در چرای چهارپایان خود با محدودیت‌های زیادی مواجه هستند. علاوه بر این، اهالی بدوی فلسطینی در مقایسه با سایر گروهها، از لحاظ اقتصادی در محرومیت کامل به سر می‌برند که باعث محدود شدن و کمرنگ شدن نفوذ سیاسی آنها شده است.
 علی‌رغم اهمیت کم قبایل فلسطینی از لحاظ سیاسی و اقتصادی در مقایسه با سایر قبایل در شبه جزیره عربستان، عراق، اردن و سوریه، اما هویت قبیله‌ای این گروه محروم همچنان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. آداب و رسوم قبیله‌ای همواره بر ازدواج که تنها معیار مهم برای هویت جمعی به شمار می‌رود، حاکم است.
 قبایل نوار غزه در 6 اتحادیه قبیله‌ای سازمان یافته‌اند. به گونه‌ای که هر اتحادیه، حداقل از 12 قبیله (عشیره) تشکیل شده است. اتحادیه‌های قبیله‌ای در نوار غزه عبارتند از: أحیوات، ترابین، تیاهه، جبارة، عزازمه و جهالین. قبایل مقیم کرانه باختری از لحاظ جغرافیایی در عزلت و انزوا به سر می‌برند. این قبایل در روستاهای شرق الخلیل مستقر هستند. همچنین گروههای پراکنده‌ای از قبیله‌های کوچک در قدس شرقی و کرانه باختری رود اردن ساکن می‌باشند. این مسئله که قبایل مقیم کرانه باختری، اراضی کشاورزی نامناسبی در اختیار دارند، اصلاً تصادفی نیست.
ب) عشایر
 عشایر فلسطینی در مقایسه با قبایل بدوی از اتحاد و همبستگی خاصی برخوردارند و پس از گسسته شدن ساختار تشکیلات خودگردان فلسطینی در انتفاضه دوم که به انتفاضه الاقصی در سال 2000 شهرت یافت، بر اهمیت و جایگاه عشایر افزوده شد. عشیره و یا حموله (جمع آن حمائل) از تعدادی خانواده‌های پرجمعیت که دارای نسب مشترکی هستند، تشکیل یافته است.
 علی‌رغم اینکه عشایر مدعی هستند که جد واحد و مشترکی دارند و میان آنها رابطه خونی وجود دارد. اما به راحتی می‌توان گفت که چنین ادعایی باطل است. زیرا چهارچوب خانواده در طول تاریخ در معرض حوادث و اتفاقات زیادی قرار می‌گیرد. بیرون راندن و طرد فلسطینی‌ها باعث متلاشی شدن چهارچوب خانوادگی در فلسطین، بیش از سایر کشورهای عربی شد. اردوگاههای پناهندگان، این بار، هویت خانوادگی را بر اساس روستای زادگاه افراد نه بر مبنای روابط حقیقی خانوادگی تعریف کرده است. اغلب افراد و خانواده‌هایی که در مناطق مختلف جغرافیایی به سر می‌برند و بنا به دلایل خاصی به حاشیه کشیده شدند، تلاش می‌کنند که به یکی از این عشیره‌هایی که دارای نفوذ بالاتری هستند، متصل شوند و داستان دروغین جد مشترک، برای اثبات نسب خود با این عشیره را مطرح می‌نمایند. از سوی دیگر، اگر این خانواده جدید برای عشیره، سود و منفعتی به همراه داشته باشد، عشیره مذکور داستان جد مشترک را تأیید نموده و اصلاحاتی را در شجره‌نامه خود انجام می‌دهد. به مرور زمان این داستان دروغین به فراموشی سپرده می‌شود. این در حالی است که ترجیح داده می‌شود که این خانواده جدید و تازه وارد به این عشیره برای مدت زمانی، در حاشیه باقی بماند.
 عشایر در طول تاریخ، وظایف و نقش‌های بسیار مهمی را ایفا کرده‌اند که باعث باقی ماندن آنها در عصر جدید شده است. اولاً عشیره، محور امنیت فردی و خانوادگی به شمار می‌رود. خارجی‌ها و بیگانگان برای حمله و هجوم به فردی از افراد عشیره باید چندین بار به این اقدام خود فکر کرده و تبعات آن را ارزیابی کنند. به ویژه اگر این عشیره، عشیره‌ای مقتدر و توانا باشد زیرا حس انتقام‌جویی در میان افراد عشیره، امری گریزناپذیر می‌باشد. البته این نکته را باید گفت که اگر دولت حاکم، دولتی مقتدر باشد و بتوان در مورد حفظ امنیت شهروندان به آن اعتماد کرد، نقش عشایر کمرنگ می‌شود. اما اگر دولت ضعیف و سست باشد، نقش عشایر افزایش می‌یابد و شاید این امر، باعث شکوفایی نقش عشایر فلسطینی چه در دوره اشغالگری اسراییل و چه در شرایط فروپاشی تشکیلات خودگردان، شده است.
 ثانیاً، عشایر در طول تاریخ به عنوان ابزاری سازمانی در اداره اراضی مشاع شناخته می‌شدند. واضح است که عشایر به کشاورزی می‌پردازند و عشایر روستایی، مسئولیت توجه و رسیدگی به اراضی حاصلخیز فلسطین (به استثنای بناها و دارایی‌های خصوصی، اراضی مشاع یعنی اراضی که ملک دولت است) را میان افراد خود به صورت مشترک تقسیم می‌نمایند. البته ناگفته نماند که اراضی مشاع از زمان صدور قانون اراضی در سال 1858 (1) توسط امپراطوری عثمانی، به رسمیت شناختن قانون دارایی‌های خصوصی در دوره حاکمیت انگلیس و اردن از سال 1981 و به ویژه پس از اختصاص دادن اراضی مشاع کرانه باختری به شهرک سازی از جانب اسراییل، اهمیت و ارزش خود را از دست دادند. بنابراین، ضعف و سستی به یکی از پایه‌های مهم اقتصادی زندگی عشایری تسری یافت.
1- قانون اراضی سال 1858 (1274 ه.ق) سرآغاز یک برنامه اصلاحی نظام‌مند ارضی در «عصر تنظیمات» در نیمه دوم قرن نوزدهم بود که در سالهای 1859، 1861، 1867 و 1869، اصلاحات و اضافاتی به آن افزوده شد. بر اساس این قانون، مالکان باید زمینهای خود را به ثبت می‌رساندند. هدف از این کار، افزایش درآمدهای مالیاتی و کنترل بیشتر مناطق بود. به موجب قانون سال 1858، اراضی امپراتوری عثمانی به 5 قسم تقسیم می‌شد: مملوکات، اراضی پادشاهی، موقوفات، اراضی متروکه و  اراضی بایر. (مترجم)
 مبنای اقتصادی عشایر از اداره مشترک اراضی مشاع به سمت تشکیل صندوق‌های رفاه مشترک تغییر یافته است و بر همین اساس، بسیاری از عشایر در سالهای اخیر، مؤسسات و سازمانهای غیردولتی مختلفی را به منظور اداره اموال افراد عشایر و سرمایه‌گذاری آن به صورت مشترک تشکیل دادند و بسیاری از افراد عشایر که در جاهای مختلف زندگی می‌کنند  احیاناً با پرداخت دهها هزار دلار در این سازمان‌ها و صندوق‌ها، مشارکت می‌نمایند.
 علاوه بر دو عامل اساسی (امنیت و اقتصاد) که در افزایش قدرت عشایر، نقش بسزایی داشتند، باید به عامل اجتماعی نیز اشاره کنیم. در میان عشایر، شرایط مناسبی برای افرادی که به دنبال ازدواج و تشکیل خانواده هستند، فراهم شده است زیرا تقریباً میان تمام افراد عشایر، رابطه فامیلی و نسبت مشترک وجود دارد. مسئله دفاع از شرف که تمامی افراد عشایر بدان پایبند هستند، همبستگی و اتحاد میان این افراد را به مراتب افزایش می‌دهد. این مسئله (دفاع از شرف) اکثراً به صورت یک قرارداد و یا توافقنامه در چندین صفحه، مدون شده و افراد باید تعهد خود را نسبت بدان اعلام کنند. در این توافقنامه تأکید شده است که افراد عشایر باید نسبت به یکدیگر وفادار باشند و حمله به یکی را به عنوان حمله به کل عشیره به شمار آورند. از آنجایی که نظام اجتماعی جامعه فلسطین بر پایه دفاع از شرف و مبارزه با ننگ پایه‌گذاری شده است، افراد عشیره نمی‌توانند به راحتی، این توافقنامه را نادیده بگیرند و یا خلاف آن عمل کنند زیرا در غیر این صورت، ننگ و ذلت را برای خود و خانواده‌هایشان به همراه خواهند آورد. مسئله مهم دیگری نیز در این رابطه وجود دارد که بهتر است بدان اشاره کنیم و آن اینکه عشایر و رؤسای آنها از نفوذ داخلی چشمگیری برخوردار هستند اما این نفوذ به سطح ملی نرسیده است. این امر بدین معناست که عشایر از طریق رؤسا و افراد سرشناس خود نمی‌توانند بر سیاست‌های ملی فلسطین تأثیر بگذارند. اما باید اقرار کرد که عشایر از دو طریق می‌توانند اهمیت سیاسی پیدا کنند. راه اول اینکه، عشایر، با تمام اعضای خود، تشکیل دهنده یک [نهاد] هستند بنابراین می‌توانند از نفوذ سیاسی برخوردار باشند. جنبش حماس پس از رویارویی با عشایر غزه از این واقعیت مطلع شد. اکنون، جنبش حماس از هر عشیره‌ای در نوار غزه قدرتمندتر است اما زمانی که عشایر نوار غزه از سیاست‌های حماس، احساس خطر کردند، دست به اقدامات جمعی و هماهنگ شده زدند.
اما در روش دوم، عشایر به عنوان یک ابزار محوری در انتخاب نمایندگان در دایره‌های انتخاباتی- در شرایط برگزار شدن انتخابات به صورت مستقیم در حوزه‌های انتخاباتی- شناخته می‌شوند. اما اگر قانون برگزاری انتخابات به صورت لیستی باشد، اهمیت و نقش عشایر در انتخابات شورای قانونگذاری مستقل نیز کاهش می‌یابد. معمولاً تعداد افراد عشایر کوچک تقریباً 100 نفر می‌باشد در حالی که تعداد افراد عشایر بزرگ ممکن است به بیش از 1000 نفر برسد.
 
پ) خانواده‌های سرشناس
 خانواده‌های نخبه و سرشناس، سومین گروه در ساختار خانوادگی فلسطین شناخته می‌شوند. بسیاری از خانواده‌های بارز و سرشناس که در این گروه قرار می‌گیرند عبارتند از: خانواده الحسینی، النشاشیبی، الدجانی، عبدالهادی، طوقان، النابلسی، الخوری، التمیمی، الخطیب، الجعبری، المصری، کنعان، الشعکه، البرغوثی، الشوا، الریس و غیره. این خانواده‌ها در دهه 1980 به صورت پیوسته در عرصه سیاسی فلسطین نفوذ خاصی داشته و اکنون نیز از جایگاه ویژه‌ای برخوردار هستند.
 اگر به خارج از محدوده منطقه استانبول نگاهی بیفکنیم، خواهیم دید که دولت عثمانی، امپراطوری خود را به صورت غیرمستقیم اداره می‌کرد. بدین معناکه استانبول در کشورهای عربی از مسئولان داخلی و خانواده‌های سرشناس برای اداره امور، کمک می‌گرفت. این افراد به عنوان واسطه بین دولت عثمانی و مردم عمل می‌کردند و برای اجرای دستورها و قوانین دولت عثمانی در میان مردم از روش‌ها و راههای ویژه‌ای استفاده می‌کردند. استقلال این افراد در قرن نوزدهم به صورت چشمگیری افزایش یافت. علت آن هم در اختیار گذاردن پست‌ها، مسئولیت‌ها و آزادی عمل به ایشان بود. البته این افراد موظف به دریافت مالیات‌های کلان و اعطای آن به دولت مرکزی بودند. افسران نظامی، علما و بازرگان برجسته که تعداد آنها به طور چشمگیری در حال افزایش بود در پیدایش خانواده‌های سرشناس نقش بسزایی داشتند. در پی تصویب قانون اراضی در سال 1858، خانواده‌های سرشناس به ملاکان مقتدر و بزرگ مناطق مختلف فلسطین و بلاد شام، تبدیل شدند.
 عثمانی‌هادر حفظ قدرت خود به خانواده‌های سرشناس تکیه کردند. انگلیسی‌ها نیز در دوره قیمومیت، همین سیاست را در پیش گرفتند. نگرانی‌ها و رقابت‌ها میان خانواده‌ها در دوره حاکمیت انگلیس به اوج خود رسید. در این زمان بود که رقابت شدید میان دو خانواده الحسینی و النشاشیبی آغاز شد. خانواده الحسینی به داشتن خصومت و عداوت نسبت به انگلیسی‌ها مشهور شد و همکاری خانواده النشاشیبی با مقامات انگلیسی در دوره قیمومیت بر کسی پوشیده نبود. انگلیسی‌ها توانستند سیاست «جدایی بیانداز و حکومت کن» را در میان فلسطینی‌ها در پیش بگیرند. جامعه فلسطین به شدت ضعیف شد و فضای مناسبی برای پیدایش و شکل‌گیری جنبش صهیونیسم در دهه‌های 1920 و 1930 فراهم شد.
 اردن و مصر، خانواده‌های سرشناس را به عنوان میانجی‌گر در کرانه باختری و نوار غزه به کار گرفتند. کشور اردن از خانواده‌های سرشناسی که از دخالت در سیاست‌های ملی امتناع می‌ورزیدند، حمایت می‌کرد. کشور مصر نیز در اداره امور نوار غزه به دو خانواده الشوا و الریس، متوسل شد. بنابراین، کلیه رؤسای شهرداری و رؤسای شوراهای شهر و سایر مسئولان داخلی در کرانه باختری و نوار غزه در دهه‌های 1950 و 1960، دارای اصل و نسب اشرافی بودند.
 در دوره 15 سال اول حاکمیت اسراییل، این خانواده‌های سرشناس توانستند موقعیت و جایگاه ویژه خود را حفظ نمایند. این در حالی بود که خانواده‌های مذکور در دهه 1970 از جنبش‌های ملی و در رأس آن «ساف» حمایت می‌کردند. اسراییل، سیاست‌های کاملاً متناقضی را در دهه 1980 و (پس از آن) در قبال این خانواده‌ها در پیش گرفت که باعث کاهش جایگاه و موقعیت آنان در جامعه شد. مهمترین اقدامات اسراییل در این زمینه، مصادره اراضی به منظور اجرای طرح‌های شهرک‌سازی در کرانه باختری می‌باشد. از سال 1981 به بعد، طرح‌های شهرک‌سازی به شدت گسترش یافت. در پی این اقدام، بسیاری از اراضی خانواده‌های سرشناس و برجسته، مصادره شد و نفوذ آنها در بسیاری از اراضی و روستا از بین رفت.
 جایگاه خانواده‌های سرشناس در پی دگرگونی و تحول جامعه تضعیف شد.  این امر به ویژه پس از ظهور قشر متوسط تحصیل کرده یا نخبگان سیاسی جدید صورت گرفت؛ قشری که در دهه 1980 با تمام قوا از ساف حمایت کرد و در بسیج جامعه فلسطین نقش اساسی ایفا نمود. این مسئله باعث به حاشیه رانده شدن خانواده‌های سرشناس در صحنه سیاسی و همچنین وقوع انتفاضه اول در فاصله سالهای 1987 تا 1993 شد. پس از تأسیس تشکیلات خودگردان فلسطین در سال 1994، اغلب این خانواده‌های سرشناس در عرصه سیاسی به جنبش فتح متمایل شدند. البته در میان این خانواده‌ها، خانواده‌هایی که از لحاظ سیاسی مستقل بودند، نیز به چشم می‌خورد اما با این وجود می‌توان گفت که خانواده‌های سرشناس به طور کلی، تابع ایدئولوژی رهبران جنبش فتح بر اساس توافقنامه‌های اسلو شدند. باید اشاره کرد که برقراری آرامش و امنیت در دولت به نفع قشر ثروتمند است و این وضعیت، منافع زیادی را برای آنان به همراه می‌آورد. اما حالت هرج و مرج و ضعف دولت به گونه‌ای به نفع عشایر شد و شاید این مسئله یکی از مهمترین و اساسی‌ترین اختلاف میان قشر ثروتمند و خانواده‌های سرشناس با عشایر می‌باشد زیرا عشایر، زمانی که دولت در ضعف به سر می‌برد، قدرت می‌گیرند در صورتی که ثروتمندان و خانواده‌های برجسته در سایه دولت مقتدر، می‌توانند به اهداف خود برسند.

ت) قبایل، عشایر و خانواده‌های سرشناس در دوره عرفات
همان گونه که پیش از این اشاره شد، انتفاضه اول، باعث کمرنگ شدن نفوذ عشایر فلسطینی و خانواده‌های سرشناس شد زیرا در عرصه اجتماعی، نخبگان جدید با گرایش‌های نسبتاً مدرن و به روز را بر سر کار آورد. این گروه که به «نخبگان انتفاضه» شهرت یافتند در ساخت سازمان‌های جامعه مدنی در کرانه باختری و نوار غزه، نقش بسیار مهمی را ایفا کردند. لازم به ذکر است که جامعه مدنی بر مبنای ساختار اجتماعی افقی و غیرخانوادگی پایه‌گذاری شده است و کاملاً با ساختار اجتماعی عشایری که عمودی است و بر پایه روابط خانوادگی استوار شده، تفاوت دارد.
 یاسر عرفات «سیاست تناقض» را به منظور تحکیم پایه‌های قدرت خود و افزایش نفوذ رهبران ساف که در خارج (اغلب در تونس) به سر می‌بردند و در سال 1994 به وطن بازگشتند، در پیش گرفت. با وجود اینکه نخبه‌های انتفاضه کاملاً به ساف مرتبط می‌شدند و حامی آن بودند اما همواره به عنوان خطری جدی برای رهبران ساف که از تونس بازگشته بودند، تلقی می‌شدند. این امر به دلیل نفوذ گسترده این افراد در کرانه باختری و نوار غزه بود. یاسر عرفات به منظور تضعیف جایگاه این گروه و تحکیم پایه‌های قدرت خود، سیاست جدیدی را در پیش گرفت. این سیاست، بر محدود کردن سیاست‌های مبتنی بر ساختار مؤسساتی و تقویت سیاست‌های مبتنی بر اساس روابط شخصی و خانوادگی، استوار شد. به طور خلاصه، یاسر عرفات به منظور تحکیم پایه‌های قدرت به سیاست‌های خود، ویژگی قبیله‌ای داد.
 اعطای پست و مقام‌های بالا، به ویژه به عشایر قدرتمند باعث تضعیف رهبران ملی و احزابی می‌شود که دارای پایگاههای جغرافیایی مشخصی نیستند. اما تصویب قانون انتخابات، گام بسیار مهمی برای غلبه ویژگی قبیله‌ای در سیاست‌های فلسطین در دوره یاسر عرفات تلقی شد؛ قانونی که رهبران فتح به شدت از آن حمایت کردند.
 همچنین انتخابات پارلمانی (برای انتخابات شورای قانونگذاری) در ژانویه 1996 بر اساس این قانون برگزار شد. بر اساس قانون مذکور، نوار غزه و کرانه باختری به 16 دایره انتخاباتی تقسیم شدند و باید نمایندگان پارلمانی بر اساس دایره خود، انتخاب می‌شدند. این اقدام، مسلماً به ضرر رهبران داخلی، رهبران عشایر، ثروتمندان و نمایندگان خانواده‌های سرشناس بود زیرا این دسته از افراد از جایگاه ملی خاصی برخوردار نبودند. این در حالی است که اسراییل علی‌رغم مساحت گسترده آن و با توجه به تعداد شهروندان، انتخابات خود را بر اساس نظام لیستی و تک دایره‌ای برگزار می‌کند. عشایر به عنوان ابزاری که برای ایجاد رهبران در دایره‌های انتخاباتی خود، به منظور پیروز شدن افراد خود در پارلمان، تلاش می‌کنند، شناخته شدند. حتی در شرایطی که عشایر از نماینده خارج از عشیره خود حمایت کرد باز هم دیوان عشیره به عنوان مرکز مشاوره سیاسی و امضای پروژه‌های مختلف در طی فعالیت‌های انتخاباتی، قرار می‌گرفت. قانون انتخاباتی جدید نتایج زیر را به همراه داشت:
 بر سر کار آمدن پارلمانی متشکل از رهبران عشایر طبق تمایلات عرفات و کابینه آن. همچنین  این قانون، باعث انتخاب تعداد بسیار کمی از افراد مستقل و رهبران ملی شد. در پی این امر، تعدادی  از شخصیت‌های ملی که در انتخابات شورای قانونگذاری پیروز شده بودند، از سمت خود استعفا دادند. حیدرعبدالشافی نیز که به بیشترین آرا دست یافته بود، استعفا داد و به عنوان شخصیتی بی‌فایده از آن یاد شد.
 شورای امور قبیله‌ای به عنوان یکی از مؤسسه‌های مهم و وابسته به تشکیلات خودگردان فلسطین می‌باشد. این شورا در زمینه تقویت جایگاه قبایل و عشایر و دستیابی آنان به اهداف و امتیازات در دوره عرفات، فعالیت می‌کند. شورای مذکور، اقدامات قبایل و عشایر در زمینه‌های مختلف را توجیه می‌کرد و مقام‌های زیادی را در اختیار رهبران و افراد آن قرار می‌داد. علاوه بر اعطای مقام بر اساس روابط شخصی، شورای امور قبیله‌ای از طریق تشویق «دادگستری غیررسمی» یعنی شیوه صلح قبیله‌ای برای حل نزاع، سعی کرد قدرت نهادهای رسمی اعمال قانون را محدود کند. گفتنی است که دفتر ریاست تشکیلات خودگردان فلسطین، یک واحد تخصصی میانجی‌گر به منظور برقراری سریع  صلح میان قبایل و جلوگیری از افزایش نزاع و کشتار میان آنها و تبدیل آن به جنگ قبیله‌ای فراگیر، تشکیل داد.
 در وهله نخست، ممکن است مشاهده کننده از فعال‌سازی میانجی‌گری‌های قبیله‌ای به عنوان گامی مثبت به منظور کاهش درگیری‌های داخلی در میان گروههای اجتماعی فلسطینی تعجب کند. این اقدام پس از تخریب زیرساخت‌های پلیس تشکیلات خودگردان فلسطینی، انجام گرفت اما علاوه بر تضعیف نقش موسسات و نهادهای قضایی و رسمی در فلسطین اقدام فوق، عیوب و نقص‌های زیادی داشت.    به عنوان مثال، قبایل مقتدر انتظار داشتند که از عدالت بیشتری بهره‌مند شوند. در حالی که زنان در این قبایل از هرگونه عدالتی محروم بودند. علاوه بر زنان، افراد مختلف و خانواده‌های کوچک نیز در سایه قانون قبیله‌ای از عدالت بی نصیب مانده‌اند.
 تشکیلات خودگردان فلسطینی در اغلب موارد همانند یک قبیله بزرگ عمل می‌کرد. به عنوان مثال، زمانی که یکی از افراد پلیس و یا یک فرد امنیتی، شخصی را به قتل می‌رساند، تشکیلات خودگردان به جای بازپرسی و مجازات فرد، به خانواده مقتول دیه پرداخت می‌کرد. می‌توان به اقدامات جذب نیرو برای سرویس‌های امنیتی به عنوان نمونه‌ای برای تأکید غلبه ویژگی قبیله‌ای در دوره عرفات یاد کرد. حدود 14 سرویس امنیتی وجود دارد که هر کدام به جذب نیروهای جدید از میان عشایر  مختلف، تمایل نشان می‌دهند. و در این شرایط، سرویس‌های امنیتی به عنوان حامی سیاست‌های عشایر و منافع آن، شناخته می‌شوند. در نتیجه، رقابت میان عشایر بر سر سرویس‌های امنیتی افزایش یافت.
درست است که رقابت‌های میان عشایر، عامل اصلی شکاف میان سرویس‌های امنیتی نمی‌باشد اما می‌توان گفت که این رقابت‌ها در ایجاد شکاف، نقش بسزایی داشتند. همان گونه که پیش از این ذکر شد، غلبه ویژگی قبیله‌ای بر سیاست در دوره عرفات، به منظور تضعیف نقش و جایگاه نخبگان جدید و احزاب و گروههای سیاسی دیگر بود. شاید علت اصلی این سیاست، تضعیف نقش حماس و گروههای تابع احزاب چپگرا در ساف بود. (گروهها و احزابی که سازمان‌دهی شان بهتر از فتح بود) علاوه بر این، سیاست قبیله‌ای از نفوذ عناصر و افراد جوان در داخل جنبش فتح، جلوگیری می‌کرد. در این راستا، جنبش فتح خود را به حزب بزرگ و از هم گسیخته‌ای تبدیل کرد که در میان افراد هوادار نظام باندبازی، محبوبیت زیادی به دست آورد و از آنجایی که قبایل و عشایر، دارای ایدئولوژی خاصی نبودند، پس از سال 1994 از پیوستن به جنبش فتح، احساس خوشایندی داشتند. برنامه‌های سیاسی عرفات نیز تا حد زیادی با منافع قبایل و عشایر فلسطینی، هماهنگ بود و در نتیجه، جنبش فتح به عنوان گزینه برتر عشایر و قبایل شناخته شد.

ترجمه: اسراء قطبی فرد
منبع: موسسه تحقیقات و پژوهشهای سیاسی- علمی ندا

 


| شناسه مطلب: 153705







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.