آشتی ملی در پرتو دستاوردهای جنبش های فتح و حماس،عوامل مثبت و منفیِ احتمالی که برآشتیِ ملی اثرگذار است، در دو بُعدِ داخلی و منطقهای مورد توجه قرار گرفت. در بُعدِ داخلی، احساس نیاز دو جنبش به یکدیگر...

نویسنده: حسن احمدیان
مقدمه
فتح و حماس با گذشت 5 سال از گسستِ جغرافیایی و سیاسی، بیشترین نشانههای تمایل به پیشبردِ آشتیِ ملی را در 2 ماه واپسینِ سال 2012 بروز دادهاند. لذا این پرسش مطرح میشود که چرا و تحت تأثیر چه عاملی، ایستاییِ تلاشها برای آشتیِ ملی در حال دگرگونی است و دو جنبش با کدامین محاسبههای سیاسی، اشتیاق خود را برای گام نهادن در این راه نشان میدهند؟ جالب آنکه هر دو جنبش فتح و حماس، پس از دستیابی به موفقیتهایی در برابر اسراییل، چنین تمایلی را ابراز داشتهاند. حال آنکه تا پیش از این، چنین موفقیتهایی عمدتاً در راستای تقویتِ جایگاه داخلی و تأکید بر ضعف و بیفایده بودنِ استراتژیِ جناح رقیب قرار میگرفت.
در تبیین چراییِ مطرح شدنِ بحث آشتی ملی در سطحی بیسابقه، باید به شرایط داخلی هر یک از دو جنبش فتح و حماس بازگشت. اعلام پیروزیِ حماس بر اسراییل در جنگ 8 روزه و سپس ارتقای جایگاهِ فلسطین در سازمان ملل به «دولت ناظر غیرعضو» دو دستاوردی بود که در فاصلهای هشتروزه اتفاق افتاد و طبعاً برونداد و نتیجۀ دو استراتژیِ متفاوت فتح و حماس در رویارویی با اسراییل است. این دستاوردها به دو جنبشِ یادشده نشان داد که اگرچه استراتژیِ خودی میتواند در تحقق بخشیدن به اهداف کامیاب باشد، استراتژی رقیب نیز تواناییِ خود را نشان داده است. این برداشت و حمایتهای اعلامیِ عباس و کشورهای عربی از حماس در جنگ 8 روزه و نیز حمایتِ رهبریِ حماس از رویکردِ دیپلماتیکِ مواجههجویانۀ عباس در سازمان ملل، دو جنبش را به حد بیسابقهای به یکدیگر نزدیک کرد و باعث طرح سخنان متعددی از سوی رهبریِ دو جنبش در مورد لزوم و منطقی بودنِ دستیابی به آشتیِ ملی در مقطع کنونی شد.
در ارتباط با احتمالات پیشرویِ آشتی ملی، دو نگرش «خوشبینانه» و «بدبینانه» قابل طرح است. در نگرش خوشبینانه، عمدتاً بر پارهای از عوامل داخلی تأکید میشود، حال آنکه در نگرش بدبینانه، برخی از مسائل داخلی در کنار تحولات منطقهای به عنوان موانع پیشبردِ تلاشها در راستای تحقق آشتی ملی مطرح میشوند. در این گزارش، در کنار زمینههای طرح مسئلۀ آشتی ملی از سوی دو جنبش، به امکانات تحقق چنین مصالحهای در سطوح مختلف میپردازیم. در این معنا ابتدا چشمانداز داخلیِ دستیابی به آشتیِ ملی را مورد توجه قرار میدهیم و سپس تأثیرِ تحولات و مؤلفههای منطقهای اثرگذار بر پیشبرد آشتیِ ملی مورد بررسی قرار میگیرد. یافتههای گزارش در پایان، در قالب نتیجهگیری مطرح خواهد شد.
الف) چشمانداز داخلی تحقق آشتی ملی
در بُعدِ داخلی، به نظر میرسد عواملی که دو جنبش فتح و حماس را به سوی آشتی ملی سوق میدهند، نیرومندتر از نیروهای منفی در این زمینه باشند؛ اگرچه نباید تأثیر نیروها و عوامل منفی را نیز نادیده گرفت. در بُعد داخلی 4 عامل عمده را میتوان برشمرد که در شرایط فعلی، مشوقِ آشتی ملی هستند:
نخست، دستاوردهایِ قابل توجه دو جنبش و بالا رفتنِ توأمانِ محبوبیت فتح و حماس است. در واقع تا پیش از این، دستاوردهای دو جنبش عمدتاً جدای از همدیگر و در مقابل یکدیگر جلوه میکرد و قدرتگیریِ یکی از آن دو به زیان طرف مقابل ارزیابی میشد، زیرا در موازنههای داخلی، جایگاه آن را ارتقا میبخشید. در شرایط جدید و با توجه به دستاوردهای تقریباً همزمان فتح و حماس و احساسِ قدرتی که از منظر داخلی و در چانهزنی با یکدیگر به آنها داده است، به نظر میرسد دو جنبش بیش از هر زمان دیگری، آمادۀ رساندنِ بحث آشتی ملی به سرانجام باشند. در واقع، احساس ضعف یکی از دو طرف در تعامل با طرف مقابل، یکی از معضلاتی بوده که در سالهای گذشته، مانع به سرانجام رساندنِ آشتی ملی گردیده است. از این منظر، دستاوردهای فتح و حماس در برابر اسراییل میتواند راهگشایِ آشتی و گذار از دو دستگیِ کنونی باشد.
دوم، گفتمانهای سیاسی و استراتژیهای حماس و فتح، بیش از هر زمان دیگری، نزدیک به یکدیگر به نظر میرسند. دستاوردِ مقاومت در جنگ 8 روزه و دستاورد تشکیلات خودگردان در سازمان ملل، از نظر زمانی و مهمتر از آن از نظر ماهیتی، چندان فاصلهای از یکدیگر نداشتند. فاصلۀ زمانی 8 روز بود اما از منظر هویتی، هر دو دستاورد، حاصل رویارویی با اسراییل بوده و برخلاف گذشته، دو استراتژیِ مسالمتآمیز (فتح) و مقاومت مسلحانه (حماس)، حداقل در پیشبردِ اهداف فلسطینی، چندان دور از یکدیگر دیده نمیشدند. فتح با گزینشِ رویکردی تقابلی، ارتقایِ وضعیتِ فلسطین در سازمان ملل را به بهایِ از دست دادنِ کمکهای مالی و دیپلماتیک خارجی و بلوکه شدنِ اموال فلسطینی توسط اسراییل برگزید؛ امری که عملکردِ فتح را به رغم دوری از اتخاذ استراتژیِ مسلحانه، از نظر ماهیتی (تقابل با اسراییل به جای همراهی و هماهنگی با آن) در نزدیکترین نقطه به استراتژیِ مقاومت در سالهای اخیر قرار داد. از سوی دیگر، حماس به رغم ادامه تأکید بر استراتژیِ مقاومت مسلحانه، تحت تأثیرِ اخوان المسلمین و جو نوین منطقه،(1) در حال تعدیل رویکرد خود در زمینۀ مقاومت و مبارزه است. این تحول به صورت حمایت از محمود عباس در سازمان ملل، سخنرانیِ مشعل در غزه و اجازه دادن به فتح برای برگزاری مراسم چهل و هشتمین سالروز تأسیس آن در غزه(2) و مشارکت در این مراسم، آشکار شد. سخنان مطرح شده در این مراسم، اغلب بر لزوم تحقق آشتی ملی تأکید داشت.
سوم، احساس نیاز فتح و حماس به یکدیگر در برابر اسراییل و تندرویهای آن است. اسراییل در شرایط فعلی، تشکیلات خودگردان را به دلیل در پیش گرفتنِ خطمشیِ مستقل در ارتقای جایگاه فلسطین در سازمان ملل تحت تحریم و فشار قرار داده و با استفاده از لابیِ صهیونیستی، موجب تشدید فشارهای بینالمللی بر آن شده است. فشارهای مالی اسراییل و آمریکا تاکنون، حکومت خودگردان را به آستانۀ ورشکستگی کشانده و راما... برای رویارویی با این فشارها به کمکهای عربی چشم دوخته است.(3) از این منظر، حکومت خودگردان به نوعی از قدرتگیری حماس و احتمالاً تقویت روابط با آن، برای فشار بر اسراییل بهره میگیرد. هم اکنون یکی از بزرگترین نگرانیهای اسراییل، قدرت گرفتنِ حماس در کرانۀ باختری است؛ امری که در ماه دسامبر از سوی نتانیاهو و سایر مقامهای اسراییلی مطرح شد.(4) بدین ترتیب، گذشته از تلاش برای جلب حمایتهای مالی و دیپلماتیک عربی، حکومت خودگردان در تعامل با اسراییل، نیاز مبرمی به نزدیک شدن به حماس احساس میکند.
از سوی دیگر، حماس که تحت محاصرۀ زمینی، دریایی و هواییِ اسراییل قرار دارد و در جنگ 8 روزه به همراه جهاد اسلامی بیشترین فشارها را متحمل شده است، رویکردِ نوین فتح را راهکار مثبتی در جهت کاهش فشارهای متمرکز بر غزه میداند و به همین دلیل از رویکردِ ابومازن در سازمان ملل حمایت کرد.(5) لذا دو جنبش فتح و حماس در شرایط فعلی بیش از هر زمان دیگری، نیاز به یکدیگر را احساس میکنند و این امر در نزدیکیِ رویکردهای دو جنبش و طرح مسئلۀ آشتی ملی بازتاب داشته است.
عامل چهارم، نیاز دو جنبش به مشروعیت است. رهبران فتح و حماس به خوبی از تمایل افکار عمومی فلسطین به تحقق آشتی ملی آگاه هستند. مطرح کردنِ بحث آشتی ملی از این منظر نیز برای دو جنبش حائز اهمیت است. در واقع، دو جنبش خواستار تحکیم مشروعیتِ داخلی خود هستند؛ امری که مستلزم نشان دادنِ مقبولیتِ گفتمان آنها است. مانع اصلیِ برگزاری انتخابات پارلمانی در سراسر سرزمینهای 1967، دو دستگیِ فتح و حماس و جداییِ عملیِ غزه از کرانه باختری بوده است. در شرایط نوین داخلی و منطقهای و به ویژه در تعامل با اسراییل، حکومت خودگردان و حماس هر دو حمایتِ ملت فلسطین را یکی از مهمترین عوامل مؤثر در کاهش فشارهای وارد شده به خود میدانند. به عبارتی، دو جنبش به دنبال تبدیل کردنِ مشروعیتِ داخلیِ حاصل از مقبولیت و انتخابات به مشروعیتِ بینالمللی در تعامل با اسراییل و حامیانِ غربی آن و نیز در تعامل با فضای متحول منطقهای هستند.
گذشته از چهار عامل مثبت یاد شده که احتمال پیشبردِ آشتی ملی را افزایش میدهند، برخی عوامل داخلی برای آشتی ملی، منفی ارزیابی میشوند. نخست آنکه به رغم نزدیک شدنِ گفتمان دو جنبش در دورۀ جنگ 8 روزه و ارتقای جایگاه حقوقیِ فلسطین، فتح و حماس همچنان دو استراتژیِ متفاوت را دنبال میکنند. محمود عباس که از سال 2010 مذاکره با اسراییل را به دلیل شهرکسازی متوقف کرده است، همچنان بر روشهای مسالمتآمیز تأکید میکند که محتوایی کاملاً متفاوت با مقاومت مسلحانۀ حماس دارد. اگرچه شرایط نوینِ حاصل از تحولات در روابط اسراییلی- فلسطینی و نیز فضای نوین منطقهای ممکن است به در پیش گرفتنِ رویکردی متفاوت از سوی عباس انجامیده باشد، اما این به هیچوجه به معنای تغییر استراتژیِ عباس نیست. در نگرش تشکیلات خودگردان «مذاکره» مبنای دستیابی به حقوق فلسطینی است و مقاومت در بهترین حالت، باید مقاومتی مسالمتآمیز باشد تا از حقانیت مطالبات فلسطینی در افکار عمومی جهان نکاهد. در مقابل، حماس به رغم آرامشی که قدرتگیریِ جریان اخوانی در خاورمیانه به گفتمانِ آن وارد کرد، همچنان مقاومت مسلحانه را استراتژی اصلیِ خود میداند که امکان گذشت از آن، حداقل در شرایط فعلی به هیچوجه مطرح نیست.
دوم آنکه بحث تقسیم نقشها که در سخنرانی خالد مشعل به طور ضمنی مورد اشاره قرار گرفت، بیشتر بحثی نظری است، زیرا در عمل این بحث هیچگاه «در طول تاریخ فلسطین وجود خارجی نداشته است.»(6) طرفداران تقسیم نقشها بر آن هستند که دو جنبش فتح و حماس میتوانند به طور توأمان و هماهنگ، مقاومت مسلحانه و مقاومت مسالمتآمیز را پیش ببرند، اما آیا ادغام دو استراتژیِ یاد شده امکانپذیر است؟ این پرسش را میتوان با نگاهی به مباحث مطرح شده از سوی فتح و حماس پس از دستاوردهای اخیر پاسخ داد. برای نمونه، محمود عباس نتانیاهو را تهدید میکند که در صورت عدم بازگشت به مذاکرات، کلید حکومت خودگردان را به وی تحویل خواهد داد. حماس در واکنش به این تهدید، میگوید آمادۀ در دست گرفتنِ مدیریتِ حکومت خودگردان است. اعضای بلندپایۀ فتح به شدت به چنین مباحثی واکنش نشان داده و آن را علیه منافع فلسطینی میدانند. افزون بر این، در هر دو جریان فتح و حماس اعضای بلندپایهای وجود دارند که اساساً با نرمش در برخورد با رقیبِ داخلی مخالف هستند. بدین ترتیب در ارتباط با «ایدۀ تقسیم نقشها، با توجه به ترکیب روانشناختیِ کادر رهبری فلسطین، ماهیت فرهنگ سیاسی غالب و ساختار معرفتشناختی جامعه، دو طرف برای انجام چنین کاری آمادگی ندارند.»(7)
سوم آنکه اهداف دو طرف از نزدیک شدن به یکدیگر و احتمالاً رفتن به سوی آشتی ملی متفاوت بوده و حتی شاید در برخی موارد در برابر یکدیگر قرار بگیرد. به نظر میرسد محمود عباس از قدرتگیریِ حماس و دستاوردِ مقاومت در جنگ 8 روزه، برای واداشتنِ غرب و اسراییل به پذیرش واقعیتِ دولتِ ناظر غیر عضو فلسطین و جلوگیری از تداوم فشارها بر تشکیلات خودگردان استفاده میکند. در این زمینه وی به خوبی از بیم غرب و اسراییل از قدرتگیریِ حماس در کرانۀ باختری آگاه بوده و درصدد بهرهگیری از آن است. هدف حماس نیز رسماً از سوی خالد مشعل اعلام شد. وی بر آن است که «به سرانجام رسیدنِ آشتی ملی فلسطین و ورود به مسیر مشارکت ملی میتواند فلسطینیها را بیش از پیش به یکدیگر نزدیک کرده و آنها را به تدریج از اسراییلیها دور کند.»(8) اما آیا حکومت خودگردان، جویایِ دوری از اسراییل و پشت کردن به استراتژیِ مذاکرهمحورِ خویش است؟ در واقع برخی حتی حمایتِ حماس از عباس در ارتقای جایگاه حقوقیِ فلسطین را نیز در راستای تلاش حماس برای تشکیل دولتی اسلامی در فلسطین با پشتیبانیِ حامیان منطقهایِ این جنبش میدانند.(9)
افزون بر مسائل فوق، در بحث اجرایی نیز اولویتها همچنان مورد اختلاف است؛ به نحوی که حماس با تأکید بر اعلامیۀ دوحه بر لزوم تشکیل دولت وحدت ملی پیش از برگزاریِ انتخابات اصرار میورزد، در حالی که محمود عباس اولویت را به برگزاریِ انتخابات میدهد.(10)
در مجموع میتوان گفت با در نظر گرفتنِ چشمانداز داخلیِ آشتیِ ملی، نکات و عوامل مثبت اثرگذار بر پیشبرد این فرایند، بیش از عواملی است که احتمالاً در این مسیر مانع ایجاد میکنند. با اینحال در بررسیِ احتمالات مربوط به آشتیِ ملی نباید به مسائل داخلی اکتفا کرد. به نظر میرسد اثرگذاریِ مسائل منطقهای بر این فرایند بیش از گذشته خواهد بود.
ب) چشمانداز منطقهای
پس از آغاز خیزشهای مردمی در خاورمیانه و سرنگونی تعدادی از سرانِ دیرینِ حاکم بر کشورهای عربی، جریان غالبی که توانست خود را به عنوان جایگزینِ نظم دیرین منطقه مطرح سازد، جریان وابسته به جنبش اخوان المسلمین بود. این جریان توانست در تونس و مصر قدرت بگیرد؛ در سوریه، محوریتِ مخالفان نظام اسد را داشته باشد؛ در اردن به عنوان خطری جدی مطرح شود و در کشورهای خلیج فارس فعالیتهای خود را به نحوی جدی از سر بگیرد. جریان اخوانی، گذشته از فعالیتِ تشکیلاتی منسجم و منظم، به مثابۀ گفتمانی در منطقه مطرح است که تهدیدی ایدئولوژیک علیه حکومتهای سکولار منطقه به شمار میآید؛ تهدیدی جدی که بسیاری از این حکومتها را یارای رویارویی با آن نیست.
جریان منطقهای اخوان المسلمین، جریانی فراگیر است که در دو بُعدِ سازمانی و ایدئولوژیک، متحدان خود را در رقابت با سایر جریانها تقویت میکند. در حال حاضر، این جریان به صورت نیروی پویایی در سیاست منطقهای درآمده است که بسیاری از رژیمهای محافظهکاری را که تا پیش از این در محور موسوم به «اعتدال عربی» جای میگرفتند، تهدید میکند. البته این به معنای صفبندیِ آن با محور مقاومت نیست. تحولات سوریه نشان میدهد که جریان اخوانی میتواند کاملاً در برابر استراتژیِ منطقهای محور مقاومت قرار بگیرد. از مجموع نظامهای بیمناک از قدرت منطقهای اخوان، اردن و سپس کشورهای شورای همکاری خلیج فارس -به استثنای قطر- در محوریت قرار دارند. این رژیمها ممکن است پس از سوریه، گزینههای بعدیِ فعالیتِ سازمانی و ایدئولوژیکِ اخوانی باشند.
با توجه به فراگیریِ جریان اخوانی در خاورمیانه، طبیعی بود که این جریان تأثیر خود را بر تحولات فلسطین و دو جریان اصلیِ آن بگذارد. تشکیلات خودگردان که از روابط ویژه مصرِ محمد مرسی با اخوان المسلمین و کمکهای او به آن، نگران است، بارها مخالفت خود را در این زمینه به طور ضمنی ابراز داشته و به تقویتِ روابط ویژۀ خود با اردن و کشورهای شورای همکاری و درخواست کمک از آنها پرداخته است. بدین ترتیب، تشکیلات خودگردان در صفبندیهای نوین منطقهای، به طور ضمنی از مصر جدا شده و در کنار جریان ضداخوانی (که در منطقه در حال شکلگیری است) قرار میگیرد. در مقابل، حماس که در نتیجۀ تبدیل شدن جریان اخوانی به یکی از محورهای اصلیِ منطقه، وضعیتِ داخلی و منطقهای خود را نسبت به 5 سال گذشته بهتر مییابد، به تدریج به سوی سازمان مادر (اخوان المسلمین) متمایلتر میشود و تلاش میکند استراتژیِ خود را بیش از پیش با گفتمان و سیاستهای منطقهای جریانِ اخوانی هماهنگ سازد.
جنبشهای فلسطینی به دلیل نفوذپذیریِ گسترده از تحولات منطقهای و محورهای منطقهایِ مختلف در طول دهههای گذشته، همواره با دشواریهایی در تعامل با صفبندیهای منطقهای مواجه بودهاند. این امر به ویژه با توجه به نیاز این جنبشها به حمایتِ منطقهای برای تداوم مبارزه یا خط مشیِ مقاومت مسالمتآمیز، امری حیاتی است. در شرایط نوین منطقهای و در سایه رقابتهای در حال شکلگیری میان جریان اخوان و جریان ضداخوانی، صفبندیها و مسائل منطقهای، بار دیگر به عنوان یک متغیر، وحدتِ فلسطینیها را با مشکل مواجه ساخته است.
جریان منطقهای اخوان در حال گستراندن نفوذ خود در خاورمیانه است. اخوان المسلمینِ سوریه قدرت اصلیِ جریان مخالف نظام است؛ در اعتراضات اردن اخوان المسلمینِ اردن محور اعتراضات در این کشور هستند؛ شبکهای از اخوانیها در امارات دستگیر شدند و محبوبیتِ حماس (اخوانِ فلسطین) در نتیجۀ جنگ و حمایتِ اخوان المسلمین و میانجیگریِ آن برای برقراریِ آتشبس، افزایش یافته است. این موارد نشان میدهد که منطقۀ خاورمیانه چهرۀ سیاسی جدیدی به خود گرفته و میگیرد. جریان منطقهای اخوان به تبعِ سیاستِ منطقهای خویش، طبعاً مایل به تقویتِ حماس در برابر جریانِ سکولار (فتح) است. این مسئله در تعامل اخوان مصر و ترکیه با حماس در 2 سال گذشته نمایان بوده است؛ امری که گاه اعتراض و سوءظنِ مقامات فتح را برانگیخته است.
با این حال، جریان اخوانی با مشکلِ تنظیم رابطه با اسراییل و در ورایِ آن غرب، مواجه است. به عبارتی، تقویتِ حماس بدون در نظر گرفتنِ اسراییل و غرب، احتمالاً روابط این جریان با ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا را نیز دچار مشکل خواهد کرد. اتخاذ رویکردِ نوین حماس را -که در آن حتی از مقاومت مسالمتآمیز سخنانی مطرح شده است- باید در راستای خارج کردنِ جریان اخوانی از این وضعیتِ بغرنج ارزیابی کرد. افزون بر این، اخوان تلاش کردهاند ضمن حمایت از حماس، روابط خود با حکومت خودگردان را نیز ترمیم کنند و حداقل از رویارویی تبلیغاتی و دیپلماتیک با حکومت خودگردان و حامیان منطقهایِ آن بپرهیزند.
در مقابل جریان اخوانی، نشانههایی در تحرکاتِ ماههای اخیر اردن، امارات و نیز تحرکاتِ پشتِ پردۀ عربستان(11) وجود دارد که گویایِ آغاز شکلگیری و ظهور محوری ضداخوانی در منطقه است. پیشگامان این جریان تاکنون، تقویت و حمایت از حکومت خودگردان را وجهۀ همت خود قرار دادهاند و جویای محدود کردنِ قدرت جریان اخوانی در فلسطین (حماس) و محدود کردنِ آن به غزه هستند. حمایت ملک عبدا...، پادشاه عربستان از محمود عباس پیش ازسفر وی به نیویورک و طرح «دولت ناظر» و دیدارهای ملک عبدا... دوم، پادشاه اردن با محمود عباس در امان و رامالله و بحثهای مطرح شده در این دیدار، گویای بیمِ کشورهای یادشده از قدرتگیریِ بیش از پیش حماس به زیانِ فتح است. بروز صفبندیهای منطقهای در فلسطین بیش از هر زمان دیگری در جریان جنگ 8 روزه علیه غزه هویدا شد. محور دیپلماسیِ منطقهای برای توقف تجاوز اسراییل در دست جریان اخوانی بود و نه تنها عربستان و امارات و اردن نظارهگر و به اکراه، تأییدکنندۀ اقدامات دیپلماتیک این جریان برای توقف جنگ بودند، بلکه حتی تشکیلات خودگردان در نشستهای قاهره به بازی گرفته نشد. چنین رویکردی طبعاً نشان دهندۀ تسرّیِ صفبندیها و رویاروییهای منطقهای به فلسطین است، جایی که رویاروییها حدود 5 سال است که آن را از نظر جغرافیایی و سیاسی به دو سرزمین مجزا تقسیم کرده است. بدین ترتیب اگرچه عوامل داخلی تحرک به سوی آشتی ملی را محتملتر نشان میدهند، صفبندیهای منطقهای جهت عکس این جریان را آشکار میسازند.
جمعبندی
دستاوردهای مقاومت مسلحانۀ حماس و گروههای مقاومت در غزه و مقاومت مسالمتآمیزِ فتح در نیویورک، موجب طرح بحثهای فراوانی از سوی رهبریِ دو جنبش یادشده در مورد لزوم تحقق آشتی ملی و وحدت در برابر دشمن شد. عوامل مثبت و منفیِ احتمالی که بر آشتیِ ملی فلسطین اثرگذار است، در دو بُعدِ داخلی و منطقهای مورد توجه قرار گرفت. در بُعدِ داخلی، احساس نیاز دو جنبش به یکدیگر، احساس قدرت دو جنبش پس از دستاوردهای اخیر، نیاز آنها به همافزاییِ قدرت در جهت رویارویی با تندرویهای اسراییل و نیز نیاز به مقبولیت و مشروعیت، مجموعه عواملی هستند که آنها را به سوی آشتی ملی سوق میدهند. در مقابل، استراتژیهای متفاوت و حتی متضاد، دشواریِ تقسیمبندیِ نقشها (سیاسی برای فتح و مقاومتی برای حماس) و نیز اهداف متفاوت از پیشبردِ آشتی ملی، عوامل منفی موجود در این زمینه هستند. در مقابل و در بررسیِ چشمانداز منطقهای، تحرکاتِ جریان نوظهور و منطقهای اخوان و آغاز تحرکاتی که به نظر میرسد در برابر آن در حال شکلگیری است و تسرّیِ این رقابت منطقهای به معادلات فلسطین، احتمالات آشتی ملی را به شدت میکاهد. آیندۀ آشتیِ ملی را میزان بهرهگیریِ فتح و حماس از فضا و عوامل مثبت داخلی و شیوۀ تعاملِ آنها با صفبندیهای منطقهای تعیین خواهد کرد.
پینوشتها:
1- بنگرید به: حسن احمدیان، «اخوان المسلمین مصر و حماس؛ به سوی حداقل¬گرایی؟»، فصلنامۀ مطالعات فلسطین، شمارۀ هشتم، زمستان 1390، ¬ص 30-9.
2- “Abbas sees Palestinian unity as Fatah rallies in Gaza,” Reuters, January 4, 2013.
3- ولید عوض، «السلطة عینها علی الریاض للمساهمة فی حل أزمتها المالیة فی ظل تلیقیها تطمینات من العربی باعتزام عدة دول دفع ما علیها من مستحقات مالیة للفلسطینیین»، القدس العربی، 2 ینایر 2013.
4- “Hamas could oust Abbas from West Bank: Netanyahu,” The Economic Times, January 1, 2013.
5- “Hamas backs Abbas bid to upgrade Palestinian UN status,” France 24, November 26, 2012.
6- «آفاق تفاهمات غزة عام 2012»، تقریر إستراتیجی (52)، مرکز الزیتونة، دیسمبر 2012.
7- ولید عبدالحی، «الدولة الفلسطینیة بین الرمزیة و المضمون»، تقاریر مرکز الجزیرة للدراسات، 27 دیسمبر 2012.
8- مؤمن بسیسو، «مشعل إذ یرسم للفلسطینیین خریطة التحریر»، الجزیرة، 14 دیسمبر 2012.
9- Khaled Abu Toameh (2012) “Why Hamas and Islamic Jihad Supported Abbas's Statehood Bid,” Gatestone Institute, December 3.
10- «حماس تلقی کلمة الفصائل فی احتفال فتح بذکری انطلاقتها ال48 الیوم»، الشرق الأوسط، العدد 12456، 4 ینایر 2013.
11- بنابر اخبار منتشر شده، دستگیریِ شبکۀ اخوانی در امارات، از طریق اطلاعاتی صورت گرفت که ریاض در اختیار ابوظبی قرار داده بود.
منبع:موسسه تحقیقات وپژوهش های سیاسی وعلمی ندا
تمام:حُر14