شمشیر اسلام در نیام ( زیاد الحسنی)
زیاد الحسنی*
سالهاست که به مشکلات جهان اسلام می اندیشم، مشکلاتی که سخت دست وپای این نیروی عظیم جامعه بشری برای پیمودن مسیر توسعه ورسیدن به جایگاهی که حق آنان است در فضای روابط بین¬الملل، بسته است. بخش عمده ای از جمعیت جهان اسلام را اعراب تشکیل می دهند که به صورت یکپارچه در منطقه¬ای وسیع از آسیا و شمال آفریقا پراکنده اند، اعراب- شاید به برکت دین اسلام که از میان اعراب برخاسته و به دیگر جوامع راه یافته است- ثروتی بیکران را در اختیار دارندیعنی حدود 70 درصد از انرژی جهان در این منطقه است که میزان ذخایر انرژی تنها کشور عراق اعم از نفت وگاز چنان است که شاید پس از پایان ذخایر انرژی در دیگر کشورهای جهان ، این ذخیره بزرگ سالهای درازی می تواند انرژی مورد نیاز جهان را تامین کند .اما این ثروت نه تنها نتوانسته مشکلات جهان اسلام وبه ویژه اعراب را حل نماید ، بلکه به زعم بسیاری، این ثروت خود موجب پیدایی و دامن گستری این مشکلات شده است. ثروتی که می بایست به طور مساوی، اعراب از آن برخوردار شوندوبه تبع آن صاحب پیشرفت و شوکت و مکنت شوند و جهان اسلام را اقتدار بخشند، به دلیل دیوارهایی به نام مرز که چند پارگی سرزمین اسلامی را موجب شده وامت اسلام و امت عربی را به ملل اسلامی و ملل عربی تبدیل کرده است که هر یک برای انتفاع بیشتر ، حاضر به تضعیف دیگری با همکاری مشرکین و کفار شدهاند تاجائیکه امروز در اکثر کشورهای عربی ،کفار سلطه نظامی ،اقتصادی و سیاسی دارند و دولت¬های عربی صرفا از تصویری از استقلال برخوردارند. امروز آمریکا تحت عنوان رهبری آشکار کفار و مشرکین برعراق، اردن، کویت، قطر، بحرین، عربستان ، امارات و چندین کشور عربی و غیر عربی سلطه نظامی دارد و حقارت چنان این چند پاره شده¬ی وطن عربی و مدعیان حکومت برآن را فرا گرفته است که امیدی به جلالت آن نمی رود. امروز آمریکا، انگلیس ، فرانسه ، اسرائیل هر عمل ضد انسانی و ضد اخلاقی علیه اعراب را که اراده کنند ،انجام می دهند ودولتهای عربی را نه تنها توان مخالفت نیست بلکه تحت الامر روسای کفار و مشرک خویش ، به تمجید وستایش وتاکید برحقانیت آنها نیز می¬پردازند.
وقتی به گذشته می نگرم عظمتی را می بینم که در سایه اسلام برای اعراب پدید آمده بود. اما چه شد که این عظمت بربادرفت واین حقارت نشست ومیل بر خاستن نیز ظاهرا ندارد؟ آیا اسلام امروز اعراب ، اسلام آن روز نیست و تهی از محتوای است و اعراب صرفا عنوانی از اسلام رابرخود بار کرده¬اند وعمل به آن را فراموش کرده اند؟ یا اعراب اصلا مسلمان نیستند؟ اعراب صدر اسلام چه صفات و ویژگی داشتندکه توانستند عظمت آفرینی کنند و به قول شاعر پارسی (ناصرخسرو) کارش به جایی رسید که تخت کیانی وسروری برجهان را آرزو می کند؟ وآیا اعراب امروز از آن صفات نشانی دارند یانه؟
وقتی نیک به گذشته می نگرم ارتشی از اعراب را می بینم که«شمشیر اسلام» لقب داشت وهر قدرتی راکه اراده کرد، مقهور اسلام ساخت. امپراطوری روم را درهم شکست، امپراطوری ایران را برانداخت وامپراطوری مصروحبشه را تسلیم ساخت و ندای الله اکبر و محمد رسول الله(ص) رادر اروپا وآسیا و آفریقا از حلقوم مردم آن سامان¬ عاشقانه برخواند. ارتشی که هیچ قدرتی را با آن یارای برابری و هماوردی نبود، سوال این است آیا ارتش اعراب امروز آن امتیاز را ندارند؟ ارتش امروز اعراب که از پیشرفته ترین تجهیزات جنگی برخوردارند وهر سال میلیونها دلار ازسوی هر کشور عربی برای تجهیز ونوسازی این ارتش به کار میرود،حال آنکه ارتش آن روز عرب وروزهای دیگری که از آن با عنوان «شمشیر اسلام» یاد می شد وبه حق شایسته آن نیز بود ، از این نوع امکانات برخوردارنبود!
وقتی تارخ را به خوبی می نگرم دو امتیاز برجسته در آن ارتش می بینم که در ارتش امروز اعراب از یکی از آن دو اصلا سراغی نمی توان گرفت ونشانی نیست و دیگری نیز در بسیاری ، در لباس تزویر و ریا گم شده¬اند:
1- ایمان به خداو روزباز پسین و ضرورت عمل به تکلیف در برابر قدرت های زیادی خواه به هیچ هراسی
2- وحدت فرماندهی سیاسی و نظامی در فردی مومن به حق و عامل به تکلیف
ارتش اسلام در صدر اسلام فرماندهی نظامی چون رسول الله (ص) داشت که حاکم سیاسی نیز بود که با همه توان و وجود در خدمت مصالح امت بود ودر کنار ارتش مومن وعامل به تکلیف همواره حضورداشت.
پس از رحلت آن بزرگ بی همتا ، این الگو همچنان باقی بود و ارتش اسلام ، جهانگیر شد وآزادی بخشی و قدرت اسلام در سایه این ارتش فراگیر شدو تمدنی ایجادکرد که در همه اعصار گذشته جامعه بشری بی نظیر بوده اما از زمانی که اعراب رهبری دینی را رها کرده و به رهبری قومی ، قبیله ای ، طایفه ای ، عشیره¬ای و غیره تمسک جستند (بازگشت به جاهلیت) وطن یکپارچه ، چند پاره شد ، رهبری سیاسی از رهبری نظامی جداشد و سیاسیون در بسیاری موارد با زد وبند پشت صحنه ، ارتش اعراب را تضعیف کردند وبا خیانتی بزرگ فرماندهان نظامی را مقهور دشمن ساختند. گواه آشکار بر این مدعا ، جنگ اول اعراب واسرائیل است که ارتش اعراب در هجومی یکپارچه ، صهیونیستهارا تقریبا در اکثر مناطق و شهرهای فلسطین شکست دادند ونزدیک بود ضربه آخر راوارد کنند که فرماندهان سیاسی (دولتمردان عرب) دستور متارکه جنگ وبازگشت ارتش رادادند. وبه این ارتش دیگر هرگز از سوی سیاسیون اجازه قدرت نمایی ندادند و این «شمشیر » در نیام سیاسیون فرو خفت حال آنکه شایسته آن نبود و نیست. شمشیری که در نیام بماند، کند خواهد شد و سست. پس امیدی بر آن نیست مگر آن که این ارتش عظمت و اقتدار گذشته را طلب کند با حفظ آن دو امتیاز و اجازه ندهد که هنگامی که باید در خدمت اسلام علیه کفار حربی اسرائیلی و مشرکین بدتر از کفار آمریکایی و انگلیسی باشد، در نیام فروماند و استهزاء دشمن را پیش چشم داشته باشد و کاری نکند. آیا اینک زمان آن نرسیده «شمشیر اسلام» از نیام بدر آید و برق دشمن کشش ، چشم¬ها را خیره سازد؟
* نویسنده مصری
مترجم: محمد رضا بلوردی
صفحات اجتماعی
اینستاگرام تلگرام توییتر آر اس اس