یکشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ 
qodsna.ir qodsna.ir

مخمصه راهبردی صهیونیسم در منطقه

 

مهدی محمدی

پی بردن به اینکه مسئله دقیقا چیست، گاه بسیار مهم تر از آن است که پاسخی برای آن بیابیم. به همین دلیل است که اغلب طرح یک پرسش دقیق و تعیین کننده، از پیدا کردن پاسخ یا سناریویی برای پاسخ به آن بسیار دشوار تر است. این نوشته تلاش می کند به درک یک وضعیت درون منطقه خاورمیانه کمک کند بی آنکه بنای نتیجه گرفتن از آن داشته باشد اگرچه وقتی وضعیتی به طور کامل و اصولی درک شود، دریافتن نتیجه های آن سخت نخواهد بود.

صورت مسئله این است: راز حرف های اخیر مئیر داگان چیست؟ او فقط چند ماه است -از سپتامبر 2010- موساد را ترک کرده (در نتیجه کاملا منطقی است که فرض کنیم اخبار، اطلاعات و ارتباطات او تا حدود زیادی به روز است)، صهیونیست ها می گویند کارنامه اش با هیچ کدام از مدیران سابق موساد قابل مقایسه نیست و اگر نبود ناسازگاری هایی که حدود یک ماه است با دولت نتانیاهو شروع کرده بی تردید رسانه های اسراییلی از او اسطوره ای می ساختند که کسی را یارای رقابت با او نباشد. داگان از زدن حرف هایی شبیه آنچه در چند هفته گذشته از او شنیده ایم و صدای همه را هم در اسراییل درآورده چه مقصودی دارد؟ او می خواهد چه بگوید؟ و ایران به عنوان اصلی ترین هماورد راهبردی امریکا و اسراییل در منطقه، از این سخنان چه چیز باید بفهمد؟

اجازه بدهید داستان را مرور کنیم. داگان روزی که در سپتامبر گذشته می خواست موساد را ترک کند نطق الوداعی کرد و در آن گفت که باور ندارد ایران تا سال 2015 قادر به ساخت سلاح هسته ای باشد در حالی که تا پیش از او مقام های رسمی اسراییل بارها گفته بودند آخرین تاریخ را سال 2011 می دانند. چرا داگان سقف زمانی رسیدن ایران به وضعیتی که در آن قادر به تولید سلاح هسته ای باشد را به یکباره به اندازه 4 سال بالا برد؟ آیا او نمی دانست که با این کار به سیاست راهبردی اسراییل که همواره بر جا انداختن ایران به عنوان یک تهدید فوری متمرکز بوده، تا چه حد لطمه می زند؟ مدتی بعد -در ماه فوریه- داگان به عنوان اولین حضور رسانه ای خود در دانشگاه عبری بیت المقدس حاضر شد و در عین ناباوری به مخاطبانش گفت در تمام عمرش جمله ای احمقانه تر از این نشنیده که اسراییل باید به ایران حمله کند. شاهکار سوم هم که دو هفته پیش پدیدار شد. داگان به دانشگاه تل آویو رفت و در آنجا گفت آغاز هرگونه درگیری با ایران به جنگی منطقه ای منجر می شود که اسراییل قادر به بیرون کشیدن خود از آن نخواهد بود. بعد هم اضافه کرد با بیرون رفتن کسانی مانند خودش، یادلین و دیسکین (روسای امان و شین بت) از کابینه نتانیاهو، دیگر مطمئن نیست کسی باشد که بتواند جلوی اتخاذ تصمیم های غیر عاقلانه از جانب او و باراک را بگیرد. داگان گفت: «تصمیم گرفته است حرف بزند»!

رییس سابق موساد که برای حفظ رژیم جعلی اسراییل از ارتکاب هیچ جنایتی فروگذار نکرده وبدون شک از امثال نتانیاهو صهیونیست تر است، چه مقصودی از این شو رسانه ای و مخالف خوانی های پی در پی دارد؟ هدف داگان انتقال کدام پیام به کدام مخاطبان است؟ این مسئله ای است که باید درست طرح شود؛ آن وقت جواب خود به خود روشن خواهد شد.

یک توضیح ساده و دم دست که منابع اسراییلی بویژه طیف های دارای سمپاتی به نتانیاهو فورا سراغ آن رفته اند این است که داگان بنای ورود به صحنه سیاسی اسراییل را دارد و لذا تصمیم گرفته اعتبار اطلاعاتی اش را دستمایه قرار بدهد و در پوشش انتقادهای مربوط به امنیت ملی آرام آرام خود را به رهبر اپوزیسیون رقیب نتانیاهو تبدیل کند و بعد هم سر فرصت پست نخست وزیری را به چنگ بیاورد. این توضیح اگر چه بسیار ساده است ولی واقعا منطقی است که فکر کنیم درست هم هست. از صهیونیست هایی که سال ها روی سرزمین غصبی مردمانی زندگی کرده اند که هنوز کلید خانه های خراب شده شان در جیب هاشان است و در این مدت هم کسب و پیشه ای جز جنایت نداشته اند، آیا بعید است که برای رسیدن به قدرت با توسل به هر ابزار ممکن روی سر هم سوار شوند؟! با این حال، اگر فرض کنیم این هم جنبه ای از قضیه است اندکی اطلاع از مجموعه بحث های راهبردی درباره ایران که هم اکنون در مراکز مطالعاتی و حلقه ای تصمیم گیری غرب جریان دارد کافی است تا بتوان نتیجه گرفت که این توضیح «به اندازه کافی» رضایت بخش نیست. موضوع قاعدتا باید بسیار مهمتر از یک رقابت سیاسی داخلی باشد چرا که داگان به آسانی می توانست موضوعات و مشکلات داخلی بویژه اقتصادی دولت نتانیاهو را که کم هم نیست دستمایه قرار بدهد و از راه های کوتاه تری به مقصود خود برسد. اگر داگان از موضوعی بسیار حساس یعنی مسئله ایران شروع کرده و اخیرا هم متعرض مسئله ای بغرنج مانند مناقشه با فلسطینی ها شده پس هدف فراتر از کم کردن روی نتانیاهوست و مسئله بزرگ تر و مهم تری در کار است.

نخستین نکته ای که توجه به آن اهمیت فراوان دارد این است که مهم ترین اعتراض ها به داگان در این مدت این نبوده که چرا چنین حرف هایی می زند بلکه این بوده که چرا این مواضع را علنی بیان می کند. از میان آنها که به داگان پاسخ داده اند -حتی باراک- کمتر کسی با محتوای سخنان او درگیر شده و بیشتر اعتراض ها این بوده که چنین حرف هایی را نباید علنی زد. پس ما با موضوعی مواجهیم که در خلوت و محافل پشت پرده پذیرفته شده ولی سخن گفتن علنی درباره آن مجاز دانسته نمی شود. این موضوع چه می تواند باشد؟

برای یافتن پاسخ باید درکی اجمالی از راهبرد مشترک امریکا و اسراییل که هدف آن تغییر دادن محاسبات استراتژیک ایران است به دست آورد. این راهبرد، که پس از حوادث سال 88 در ایران در دستور کار قرار گرفت اساسا مبتنی بر دو پیش فرض بود. پیش فرض اول اینکه هیچ راهبرد تک گزینه ای علیه ایران کارآمد نیست و هر راهبردی که هدف خود را تغییر محاسبات (و در نتیجه تغییر رفتار ایران) قرار داده باشد ضرورتا باید مجموعه اهرم های فشار را به نحوی با یکدیگر تلفیق کند که یکدیگر را تقویت کنند و در بلند مدت قابل اعمال باشد. به همین دلیل بود که امریکایی ها پس از سال 88 تصمیم گرفتند مجموعه 6 گزینه مذاکره، تحریم، ایجاد تهدید معتبر نظامی، عملیات اطلاعاتی، حمایت از جریان فتنه در داخل ایران و عملیات روانی و رسانه ای را به یکدیگر تلفیق کنند. (اینکه امریکایی ها به ایجاد یک تلفیق موثر موفق بودند یا نه بحثی دیگر است.) پیش فرض دوم این راهبرد هم این بود که ایران به عنوان یک تهدید فوری (که زمان برای مهار آن به سرعت در حال سپری شدن است) و همچنین یک تهدید جهانی (یعنی تهدیدی که نه فقط اسراییل و امریکا بلکه کل جهان را در معرض خطر قرار داده) جلوه داده شود تا بار رویارو شدن با آن فقط به دوش اسراییل و امریکا نیفتد و آنها بتوانند دیگران را هم با خود همراه کنند.

نکته کلیدی این است که ببینیم نقش اسراییل در این راهبرد دقیقا چه بود. این سوالی است که پاسخی بسیار مهم دارد. نقشی که اسراییلی ها در راهبرد جدید امریکا بر عهده گرفتند و به صراحت هم آن را اعلام کردند این بود که اسراییل «مسئول ایجاد یک تهدید معتبر نظامی» علیه ایران است. در اینجا تفاوتی بسیار کلیدی هست میان حمله نظامی و ایجاد تهدید معتبر نظامی. حمله به معنای وارد شدن به یک درگیری سخت با ایران است که هیچ کس در غرب و در اسراییل اکنون طرفدار آن نیست. اما ایجاد تهدید معتبر نظامی دقیقا به این معناست که مجموعه شرایطی بوجود آورده شود که ایران تحت آن شرایط به این نتیجه برسد که در صورتی که در مقابل درخواست های غرب کوتاه نیاید، وقوع یک درگیری نظامی به عنوان گزینه آخر قطعی است. یکی از مشکلات بزرگ اسراییل و امریکا در این مدت همواره این بوده است که احساس می کرده اند ایران تهدیدهای آنها به حمله را جدی نمی گیرد و باور نمی کند در حالی که عقیده داشتند اگر بنا باشد فشار ها -بویژه تحریم- روی ایران موثر باشد از جمله ضروریات این است که ایران باور کند عاقبت مقاومت ورود به جنگ است. تحلیل اسراییلی ها که امریکا هم آن را پذیرفت این بود که ایران تنها در صورتی کوتاه خواهد آمد که دورنمای جنگ را ببیند و باور کند و اگر این اتفاق نیفتد با هیچ نوعی از تحریم هر چقدر هم شدید باشد نمی توان ایران را به کوتاه آمدن وادار کرد. به همین دلیل در شرایطی که باراک اوباما تصمیم گرفته بود میدان دار ادبیات مذاکره در مقابل ایران باشد، اسراییل بازی مکملی را در پیش گرفت آن هم این بود که دائما تهدید کند اگر تلاش های امریکا نتیجه ندهد آن وقت خود مستقلا وارد عمل خواهد شد. تحلیل مشترک امریکا و اسراییل در پس پرده این بود که این تقسیم کار بالاخره جواب خواهد داد و اگر هم منجر به تغییر تصمیم های راهبردی ایران درباره برنامه هسته ای و منطقه ای اش نشود، حداقل در داخل ایران اختلاف هایی حاد ایجاد می کند که خود به خود به این برنامه ها هم صدمه خواهد زد. پس اگر بخواهیم خلاصه کنیم قضیه این بود که اسراییل بنای جنگیدن با ایران را نداشت اما تصمیم گرفت شعار جنگ بدهد، به این امید که راهبرد تلفیق گزینه های اوباما در مقابل ایران جواب بدهد.

حالا می شود فهمید که داگان در واقع چه می خواهد بگوید. به نظر می رسد لب لباب حرف داگان این است که اسراییل باید ماموریت «ایجاد تهدید معتبر نظامی علیه ایران» را کنار بگذارد به چند دلیل. دلیل اول این است که داگان عقیده دارد اسراییل در اثر تحولات منطقه دچار مشکلات امنیتی و سیاسی حاد و بی سابقه ای شده که دیگر انرژی ای برای نقش بازی کردن در مقابل ایران برای آن باقی نمی گذارد. به عبارت دیگر، وقتی اسراییل نه «توانایی» و نه «تصمیم» درگیری با ایران را ندارد، پس دیگر مسخره است که خود را کاندیدای ایفای نقش پلیس بد در مقابل ایران بکند. دلیل دوم این است که ایران نیز به دلیل «کسب نوعی اعتماد به نفس فزاینده راهبردی» بدون شک در موقعیتی است که دیگر چنین تهدیدی را نه از جانب امریکا و اسراییل و نه از جانب هیچ کشور یا بلوک دیگری باور نخواهد کرد و در واقع تحولات منطقه ایران را وارد یک «فاز پایدار امنیت راهبردی» کرده است. و دلیل سوم هم این است که دولت اشغالگر اکنون با تهدیدهایی از جانب مرزها و همچنین درون سرزمین های اشغالی مواجه است که مشغول کردن خود به تهدید ایران فقط نوعی گریز کودکانه از مواجهه با این تهدیدهای سهمگین تر خواهد بود. تهدیدهای جدید مجددا مسئله «موجودیت» را به مسئله اول اسراییل تبدیل کرده در حالی که به نظر می رسد امنیت اسراییل دیگر مسئله اول امریکا در منطقه نیست.

بنابراین، فقط در یک جمله باید گفت داگان مخمصه راهبردی صهیونیسم در منطقه را درک کرده و احساس می کند حالا وقت امتیاز دادن است.

نقل از کیهان

 

  

 

 

 


| شناسه مطلب: 157933







فیلم

خبرگزاری بین المللی قدس


خبرگزاری بین المللی قدس

2017 Qods News Agency. All Rights Reserved

نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.