چالشهای بزرگ نظامی و سیاست داخلی اسرائیل؛حال که اسرائیل قدرتی برای تحمیل واقعیتی درسوریه ...
مدیر اندیشکده «استراتفور» نوشت: اسرائیل با بحرانهای بزرگی مواجه شده که تهدیدبودن همه همسایگان، عدمکارایی نظامی، قدرت ایران، اختلافات سیاسی، نظامی و مذهبی داخلی از این جمله هستند.
بگزارش خبرگزاری اندیشکده «استراتفور»، در مقالهای به قلم مدیر این اندیشکده «جرج فریدمن»، مینویسد: یکی از بزرگترین مشکلات اسرائیل این است که در مورد سوریه، منافع آمریکا و اسرائیل در تضاد آشکار با هم است. از طرف دیگر حالا دیگر همه همسایگانش تهدیدی بالقوهاند و حماس نیز هر روز قدرت بیشتری میگیرد. حمله به ایران پرخطر و احتمالاً محکوم به شکست است و تشتت آراء داخلی نیز، جوی سرشار از بیاعتمادی به وجود آورده است.
نقش آمریکا و مخمصه راهبردی اسرائیل
خواست اسرائیل بقای رژیم اسد و خواست آمریکا براندازی آن بود
نکته مهم این است که نقش آمریکا را در این اوضاع در نظر داشته باشیم؛ زیرا در نهایت، امنیت ملی اسرائیل –به ویژه در صورتی که محیط راهبردیاش در سراشیب اضمحلال باشد- وابسته به آمریکاست. موقعیت فعلی برای آمریکا پیروزی محسوب میشود. ایران قدرتش را به سمت غرب، یعنی در عراق و سوریه، گسترش میداد که این به معنی نیروی جدیدی در منطقه بود که منافع آمریکا را مستقیماً به چالش میکشید. پس در حالیکه اسرائیل منفعت خود را در بقای اسد میدید، آمریکا خواستار براندازی آن بود. منفعت اصلی واشنگتن در سد کردن راه ایران بود و اینکه مانع شود تهدیدی برای شبهجزیره عرب به شمار آید. آمریکا سوریه را، به ویژه پس از اغتشاشات آن، در دست ایران میدید. در حالیکه آمریکا دوست داشت ایران با اوضاعی نابسامان در سوریه مواجه شود، اسرائیل در مورد نتیجه مطلوب وقایع بسیار دودل بود.
اسرائیل قدرت تحمیل واقعیت دلخواهش را ندارد و اسیر مخمصه راهبردی میشود
اسرائیلیها همیشه مخالف یک قدرت نوظهور منطقهای هستند. وقتی این قدرت رهبر مصری «جمال عبدالناصر» بود، روی ناصر متمرکز شدند. وقتی القاعده و طرفدارانش بود، روی القاعده تمرکز کردند. وقتی ایران شد، متوجه تهران شدند. اما دیگر مخالفت صرف با گرایشی منطقهای، پایه و اساس کافی برای راهبرد اسرائیل نیست. مثلاً در سوریه، اسرائیل باید عملاً با تمامی گرایشها به مخالفت برخیزد، حال آنکه آمریکا میتواند از یکی طرفداری کند. همین مسئله سیاست اسرائیل را نامنسجم میسازد. حال که اسرائیل قدرتی برای تحمیل واقعیتی در سوریه ندارد، بهترین راهی که برایش میماند این است که توازن قدرت برقرار سازد. وقتی قرار است بین یک قدرت طرفدار ایران و قدرت اسلامگرای سنی مذهب یکی را انتخاب کند، دیگر نمیتواند توازن قدرت برقرار سازد. پس از آنجایی که قدرت تحمیل واقعیت دلخواهش را ندارد، درگیر مخمصهای راهبردی میشود.
تهدید از جانب همه همسایگان اسرائیل برایش وجود دارد
توانایی اسرائیل برای نفوذ بر وقایعی که در سرحداتش روی میداد، هیچوقت عالی نبود اما حالا دیگر وقایعی که در کشورهای هممرزش روی میدهد از کنترلش خارج شده است. سیاست اسرائیل از قدیمالایام این بود که روی تهدید اصلی تمرکز کند، با استفاده از توازن قدرت موقعیت را ثبات بخشد و در نهایت به کاربرد قاطعانه نیروی نظامی متوسل شود اما دیگر برایش مقدور نیست تهدید اصلی را شناسایی کند. حالا دیگر از جانب همه همسایگانش تهدیدی متوجهش هست، همسایگانی چون اردن که شاخه اخوانالمسلمین این پادشاهی نفوذ هرچه بیشتری مییابد و پادشاهی هاشمی در حال احیای روابط با حماس است. این به معنی آن است که استفاده از توازن قدرت در این کشورها برای به وجود آوردن مرزهایی امن، دیگر گزینه مناسبی برای اسرائیل نیست. دیگر روشن نیست که آیا دستهبندیای هست که اسرائیل از آن پشتیبانی کند یا توازنی که به آن دست یابد یا نه. در نهایت، میتوان گفت مشکل بیش از آنکه نظامی باشد، سیاسی است. اسرائیل دیگر توانایی تحمیل راهحل سیاسی خود را ندارد.
دست اسرائیل در مقابل فلسطین هم بسته شده است
در این میان، هرگونه مذاکرهای با فلسطینیها ناممکن است. نخست اینکه فلسطینیها چندپارهاند. دوم اینکه آنها اوضاع مصر و سوریه را به دقت زیر نظر دارند تا شاید فرصتهای سیاسی جدیدی در اختیارشان بگذارد. آخر اینکه، اسرائیل هر توافقی با فلسطینیها بکند، بسته به اینکه در کشورهای همسایه چه روی میدهد، کابوسی بزرگ خواهد شد. پس اشغال همچنان ادامه مییابد اما ابتکار عمل در دست فلسطینیهاست. ناآرامیها، وقتی فلسطینیها اراده کنند آغاز میشود و در محدوده منابعشان، همان شکلی را به خود میگیرد که آنها میخواهند. اسرائیل فقط میتواند واکنش نشان دهد. آنها نمیتوانند تهدید فلسطین را کاملاً از میان بردارند. مثلاً، درگیریهای گسترده در غزه هم پیامدهای سیاسی داشت و هم محدودیتهای نظامی. اشغال غزه آسان است؛ آرام کردن غزه دشوار است.
چالشهای نظامی و سیاست داخلی اسرائیل
اهرمهای قدرت اسرائیل دیگر به کار نمیآید
بحرانی که اسرائیلیها با آن روبرو هستند این است که اهرمهای قدرتشان، یعنی روابط آشکار و پنهانی که داشتند و نیروی نظامیشان، دیگر نمیتواند محیط پیرامونشان را به شکلی کارآمد شکل بخشد. آنها ابتکار عمل راهبردی را از دست دادهاند و نوع قدرتشان در مقابله با مسائل راهبردی نتیجهبخش نیست. آنها دیگر در نهایت قدرت نیستند، بلکه در محدوده پیچیدهای محصور شدهاند که با راهحلهای نظامی سازگار نیست.
در بسیاری مواقع استفاده از نیروی نظامی متعارف نیز اسرائیل را به اهدافش نمیرساند
اسرائیل نمیتواند نیروهای فعال در سرحداتش را کاملاً بشناسد یا کنترل کند اما میتواند متوجه برنامه هستهای ایران شود. همین مسئله، اسرائیل را بر آن میدارد تا بر درگیریهای متعارفی که در انجام آنها استاد هستند، یا دستکم استاد بودند، تمرکز کند. جنگ سال 2006 با حزبالله جنگی کاملاً متعارف بود اما اسرائیل، آمادگی جنگی پیاده نظامی را نداشت. پس تصمیم گرفت از طریق پویشی هوایی با لبنان وارد نبرد شود ولی در نهایت نتوانست به اهداف سیاسیاش دست یابد.
اسرائیل پس از سالها ناکامی به دنبال یک پیروزی نظامی شیرین است
تاثیر بر برنامه هستهای ایران به اسرائیل امکان میدهد که بتواند اهمیت قدرتش در منطقه را به نمایش بگذارد. سالها از آخرین باری که اسرائیل به یک پیروزی نظامی تمامعیار دست یافت میگذرد. حملات دهه 1980 به لبنان که سرانجام خوبی نداشت؛ جنگ سال 2006 که به بنبست رسید و حمله سال 2008 به غزه هم، با اینکه اهداف نظامی اسرائیل را برآورده کرد، در عمل بدبیاری سیاسی بود. هنوز هم که هنوز است اسرائیل را در منطقه جدی میگیرند اما آن حالت شکستناپذیری که پس از سال 1967 برای اسرائیل به ارمغان آمده بود خدشهدار شده است.
شکست یا پیروزی هیچکدام از برنامههای اسرائیل مشخص نیست
البته هنوز مشخص نیست که اسرائیلیها قصد قطعی حمله به برنامه هستهای ایران را دارند یا نه. این نیز روشن نیست که چنین حملهای به پیروزی میانجامد یا نه. این نیز معلوم نیست که مقابله ایرانیها در تنگه هرمز، اسرائیل را در موقعیت سیاسی دشوار قرار خواهد داد یا نه و مهمتر از همه اینکه روشن نیست دستهبندیهای مصر و سوریه آنقدر تحت تأثیر این حملات قرار بگیرند که رفتارشان را تغییر دهند یا نه.
رهبران نظامی و اطلاعاتی اسرائیل میترسند در حمله به ایران شکست بخورند
اسرائیل با مشکلی داخلی هم روبروست، با بحران اعتماد. بسیاری از رهبران نظامی و اطلاعاتی اسرائیل با حمله به ایران مخالفند. بخشی از این مخالفت ریشه در محاسباتشان دارد. بخشی دیگر مربوط به مجموعهای از عملیات نظامی نه چندان موفقی است که اعتماد آنها به گزینه نظامی را خدشهدار کرده است. آنها هم از شکست در این حمله میترسند و هم از بیارتباط بودن آن به مسائلی که اسرائیل با آنها مواجه است.
اختلافات مذهبی ائتلاف نتانیاهو را از هم پاشاند
سیاستگذاران اسرائیلی دچار سکون سیاسی شدهاند. نخستوزیر این کشور بنیامین نتانیاهو، کوشید با حزب میانهروی این کشور کادیما، ائتلافی شکل دهد اما این ائتلاف بر سر مشکلی کوتهنظرانه در باب اینکه یهودیان ارتودوکس را هم باید در ائتلاف گنجاند یا نه، از هم پاشید. مؤسسان سکولار کادیما به جای آنکه بکوشند دیالوگی راهبردی برقرار سازند، با مؤسسان مذهبی حزب لیکود درگیر شدند و از تشکیل دولتی که بتواند زمینهای برای اقدام قاطعانه به وجود آورد بازماندند.
اسرائیل در داخل با مشکل بیاعتمادی و در خارج با عدم کارایی تنها نقطه قوتش مواجه شده
این است بحرانی که اسرائیل دچارش شده است. این بحران مشکلی ناگهانی و تهدیدی برای بقایش نیست اما محصول راهبردهای منطقهای افشا شده، فقدان اعتماد در نتیجه شکست و نظام سیاسی ناتوان از اتحاد و اتفاق نظر بر سر یک شیوه واحد است. اسرائیل که همیشه تیر آخر ترکشش قدرت نظامی بوده، اکنون با موقعیتی روبرو شده که تنها امکان استفاده از نیروی نظامی –علیه ایران- نه تنها خطرناک است، بلکه ربطی هم به هیچکدام از دیگر مشکلات مهم این کشور ندارد.
اسرائیل نیز با رویهای که در پیش گرفته سرانجامی بهتر از فرانسه دهه 1930 نخواهد داشت
جمهوری سوم فرانسه نیز دچار همین مشکل شده بود، آنها نیز آنقدر به خود اعتماد داشتند که این عزتنفس نگرانیهای عمیقتر را پوشانده بود. همین رفتار باعث شد سیاست فلج شود و پاریس نتواند ماهیت دقیق تهدید را دریابد و به آن پاسخ گوید. آنها به جای آنکه به فکر مقابله با مسائل پیش رویشان در دهه 1930 باشند، برای راهنمایی به پیروزیهای پیشین متوسل شدند که نتیجهای بد به بار داد.
منبع:فارس
تمام:حُر14
صفحات اجتماعی
اینستاگرام تلگرام توییتر آر اس اس