qodsna.ir qodsna.ir

«صُمود، روایت‌هایی از زندگی با غزه»

کتاب «صُمود، روایت‌هایی از زندگی با غزه» گزیدۀ میلیون‌ها روایتی است که مردم غزه از زندگی با آن دارند؛ اما اغلب زیر آتش جنگ، اشغال و محاصرۀ دشمن فرصتی برای تعریف کردنشان پیدا نکرده‌اند.


به گزارش خبرگزاری قدس (قدسنا)، ابتدای کتاب «صُمود، روایت‌هایی از زندگی با غزه» در فصلی با عنوان قصۀ صُمود نوشته شده است: «روایت‌های این کتاب گزیدۀ میلیون‌ها روایتی است که مردم غزه از زندگی با آن دارند؛ اما اغلب زیر آتش جنگ و اشغال و محاصرۀ دشمن فرصتی برای تعریف کردنشان پیدا نکرده‌اند. این گزیده دهاورد سفری است به غزه در دنیا کلمات، که برای من یکسال به طول انجامید و در تمام این مدت سعی کردم با مردم فلسطین همراه شوم و پای روایت‌های آنان از زندگی با غزه بنشینم.

 

درباره روایت‌های این کتاب نکته‌ای را باید متذکر شوم، روایت‌های اول تا سوم و نیز نهم تا دوازدهم از کتاب «چراغ در غزه»، روایت‌های چهارم تا ششم از کتاب «غزه به مثابه استعاره»، و روایت‌های هفتم و هشتم از کتاب «از بحر تا نهر» انتخاب شده اند. روایت سیزدهم از فصل بیستم رمان «الشوک و القرنفل» انتخاب شده است.

 

در ادامه کتاب سیزده فصل با عنوان‌های روایت اول: غزه می‌پرسد:«پس کِی می‌گذرد؟» از رفعت العریر؛ روایت دوم: می‌خواهم رویا ببینم از اسراء محمد جمال؛ روایت سوم: غزه ۲۰۵۰ از بسمان الیداوی؛ روایت چهارم: دیدار با پوسترهای روی دیوار از رمزی بارود؛ روایت پنجم: سرزمین پرتقال‌های غمگین از حیدر عید؛ روایت ششم: دربارۀ عشق، شرها و تونل از خالد حروب؛ روایت هفتم: پزشک بزرگترین زندان زمین از همام اللوح، یوسف العقاد و رضا ابوعاصی؛ روایت هشتم: آسمان دارد گریه می‌کند؟ از رنه برکات؛ روایت نهم: یک دامن پُر از خاک از اسماء ابومزید؛ روایت دهم: بَراشغال از یوسف الجمال؛ روایت یازدهم: چراغی در غزه از سهیل طاها؛ روایت دوازدهم: دردسرهای کتابخانۀ سعید از مصعب ابوتوهه؛ روایت سیزدهم: انتفاضه‌ای که زندگی کردیم از یحیی السنوار و در بخش آخر دربارۀ هرکدام از راویان توضیح داده شده است.»

 

به گفته مترجم این کتاب، «صُمود» را اغلب در فارسی به کلماتی نظیر «مقاومت» یا «پایداری» ترجمه می‌کنند، اما این کلمه از آن دست کلماتی است که یک دنیا حرف برای گفتن دارند و نمی‌توان به راحتی با دیگر کلمات برابر قرارشان داد. بی‌تکلف اگر بخواهم بگویم، صُمود یعنی «زندگی با حرمان»، اما نه به این معنا که در برابر آن کم نیاوری و خم به ابرویت نیاید، بلکه به این معنا که حتی اگر کم آوردی و خم به ابرویت نشست، باز هم دست از مقاومت برنداری و کاری کنی که حرمان به بخش از زندگی‌ات بدل شود و همراهِ آن اتفاقی بزرگ‌تر را رقم بزنی.

 

قسمتی از متن کتاب

رهبری متحد در این میان خودش را نمایندۀ مشروع مردم می‌دید، چون به نوعی نمایندۀ سازمان آزادی‌بخش فلسطین به حساب می‌آمد. به همین دلیل، در نظارت بر درگیری‌ها و هدایت آن‌ها خود را کاملاً صاحب اختیار می‌دید. بر همین اساس، برای هدایت انتفاضه برنامه‌ریزی کرده بود. از آن طرف، حماس، که سهم عمده‌ای در به خیابان کشاندن مردم و شروع انتفاضه داشت، تصمیم گرفته بود به طور مستقل برنامه‌های خودش را بچیند، البته بر اساس ظرفیتی که در مردم و وقایع کف خیابان می‌دید، نه بر اساس سلیقۀ تصمیم‌گیرانی خارج از معرکۀ انتفاضه.

 

بسیاری اوقات در خانۀ ما بحث و جدل بین برادرم، محمود، و دیگران برادرانم، حسن و محمد، و یا پسر عمویم، ابراهیم بالا می‌گرفت. آن‌ها می‌دانستند محمود از اعضای رهبری متحد است، ولی خودشان طرف جبهۀحماس بودند. به همین دلیل، همیشه بحث بر سر مشروعیت کارهای دو طرف بالا می‌گرفت. گاهی اصلاً هر دو طرف وجود و اثرگذاری طرف مقابل در جریان انتفاضه را انکار می‌کردند. هر طرف هم برای اینکه اثبات کنند صاحب حق است، کلی دلیل و شاهد ارائه می‌کرد؛ آن هم برای اینه ثابت بشود آن‌ها انتفاضه را به راه انداخته‌اند و آن را به اینجا رسانده اند.

 

هر هفته که می‌گذشت، شعله‌های آتش انتفاضه دامن‌گیر مناطق جدیدی می‌شد و تعداد بیشتری از مردم در آن مشارکت می‌کردند. انتفاضه حالا دیگر برای مردم نه یکم اتفاق غیرعادی، که به یک سبک زندگی تبدیل شده بود. حالا انتفاضه به ستون فقرات زندگی فلسطینی می‌مانست و مردم کارها و دیگر اموراتشان را با آن تنظیم می‌کردند؛ طوری که هم چرخ زندگی‌هایشان بچرخد و هم انتفاضه‌شان استمرار داشته باشد و هیچ یک مزاحم دیگری نباشد. بچه ها صبح‌ها می‌رفتند مدرسه و عصرها کارشان این بود که بیرون بریزند، تظاهرات به راه بیاندازند و کف خیابان آتش بسوزانند. کاسب‌ها هم صبح‌ها به کار و کاسبی و خرید و فروش اجناسشان می‌رسیدند و بعد از ظهرها دسته‌جمعی کرکره‌ها را می‌کشیدند پایین و اعتصاب می‌کردند. و البته دیگر اقشار مردم که حالا همگی داشتند در کنار هم انتفاضه را زندگی می‌کردند.(صفحه ۲۷۷ و ۲۷۸)

 

کتاب «صُمود، روایت‌هایی از زندگی با غزه» گردآوری و ترجمه مهدی صدرالدین، با کاغذ بالکی، جلد شومیز در قطع رقعی، در ۲۸۴ صفحه با شمارگان هزار و ۲۵۰ نسخه، در سال ۱۴۰۴ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.

 

 

انتهای پیام /ی.ح/26