روزنامه فلسطینی القدس بررسی کرد؛
گرفتاری رژیم صهیونیستی میان معضل جمعیتی و تنگنای جغرافیایی؛ موجودیتی در آستانه فروپاشی که در جستجوی راهحلهای غیرممکن است
پژوهشگر فلسطینی نوشت: رژیم صهیونیستی سعی میکند از طریق گسترش شهرک سازی یا ورود مهاجران به جلو فرار کند اما بحران آن به نسبت گسترش قلمرو تحت کنترلش عمیقتر میشود چرا که اشغال راه حل استراتژیک نیست و مهاجرت اجباری جایگزینی برای ریشه دواندن در یک سرزمین نخواهد بود.
به گزارش خبرگزاری قدس (قدسنا) ، «عبدالرحیم جاموس» در یادداشتی در روزنامه القدس چاپ فلسطین نوشت: وضعیت بحرانی رژیم صهیونیستی بر دو معادله ساختاری جداییناپذیر استوار است: نخست فضای محدود جغرافیایی و دوم جمعیت شکننده.
از زمان تأسیس آن در سال ۱۹۴۸، اسرائیل با یک معضل وجودی روبرو بوده است؛ این رژیم در واقع یک پروژه استعماری-مهاجرتی است که در یک محیط خصمانه و در سرزمینی که ساکنان آن بومیانی هستند که نمیتوانند آواره یا جذب سیستم شوند، ایجا شده است. در اینجا مهم نیست چه میزان خشونت یا زور استفاده شود یا سیاستهای گسترده اسکانی چه اندازه اجرا شود. این بحران یک پدیده جدید نیست؛ بلکه جوهره موجودیت این رژیم است. هرگونه تلاشی برای مقابله با آن - چه از طریق گسترش جغرافیایی و چه با وارد کردن مهاجران از گوشه و کنار دنیا - منجر به راهحلهای واقعی نمیشود. در عوض، شکنندگی آن را عمیقتر میکند و فروپاشی داخلی آن را تسریع میکند. در اینجا، ما چندین مشکل را که منعکس کننده مخمصه وجودی رژیم صهیونیستی در منطقه است، مورد بحث قرار میدهیم.
نخست: بحران محدودیت های جغرافیایی یک موجودیت بدون عمق؛ رژیم صهیونیستی از بدو تأسیس متوجه شد که بین سه واقعیت غیرقابل عبور گیر افتاده است؛
1. قلمرو محدود و فقدان عمق استراتژیک واقعی
2. جامعه بومی فلسطینی که از جلیله تا نقب امتداد دارد
3. محیط پیرامونی عربی که فقط با اعمال زور و خشونت میتوانست آن را مهار کند
از آنجا که جغرافیا برای جاهطلبیهای رژیم صهیونیستی کافی نبود، آنها تلاش کردند با کنترل کرانه باختری، قدس و الحاق مناطق وسیع از طریق شهرکسازیها، یک «عمق جایگزین» برای خود ایجاد کنند.
با این حال، این اقدامات هم بحران امنیتی را حل نکرد، بلکه یک اشغال دائمی ایجاد کرد که میلیاردها دلار هزینه داشت و آن را درگیر جنگهای بیپایان و مداوم کرد.
تلاش برای ایجاد عمق جغرافیایی با زور، این نهاد را در حالت تنش دائمی و کاملاً وابسته به حفاظت آمریکا، نگه میدارد و سرزمین فلسطین را به جای یک مرز پایدار، به عرصهای از درگیری مداوم تبدیل میکند.
دوم: بحران جمعیتی؛ یک رژیم بدون مردم؛ سران صهیونیست یک اصل واحد را برای بقای خود ضروری میدانند و بر آن تکیه دارند؛ «حفظ اکثریت قاطع یهودی». اما این اصل در مواجهه با پویایی طبیعی جمعیت بومی فلسطین همچنان در حال فرسایش است.
بنابراین، رژیم صهیونیستی مجموعهای پیچیده از سیاستها را اتخاذ کرد که مهمترین آنها عبارتند از:
1. وارد کردن مهاجران یهودی از سراسر جهان: از روسیه، اروپا، اتیوپی و اکنون از هند و آمریکای لاتین
2. آواره کردن فلسطینیها یا مجبور کردن آنها به تبعید از طریق محاصره، کشتار و مصادره زمین
3. تصویب قوانین نژادپرستانه مانند «قانون دولت-ملت» که حق تعیین سرنوشت را فقط به یهودیان محدود میکند
با این حال، این سیاستها واقعیت جمعیتی را نفی نمیکنند؛
فلسطینیها صاحبان قانونی زمین هستند و نرخ رشد طبیعی آنها بالاتر است، در حالی که مهاجران جدید فاقد پیوندهای تاریخی هستند و بسیاری از آنها با اولین نشانه بیثباتی امنیتی یا اقتصادی، آنجا را ترک میکنند.
در این شرایط بحرانی جامعه صهیونیستی به طور فزایندهای دچار شکاف شده است؛
شرقیها و غربیها، مذهبیها و سکولارها، روسها، اتیوپیاییها و هندیها، که بافت اجتماعی را شکننده میکند و جوامع مهاجر را به جای یک ملت واحد، به بلوکهای جداگانه تبدیل میکند.
سوم: وارد کردن مهاجران راه حلی نادرست برای یک بحران واقعی؛ از دیدگاه استراتژیک، وارد کردن مهاجران جدید، مخمصه که رژیم صهیونیستی گرفتار آن شده است را حل نمیکند، بلکه آن را به چند دلیل اساسی تشدید میکند؛
-تشدید چندپارگی جامعه صهیونیستی و افزایش تنشها بین گروههای تشکیل دهنده آن
-افزایش انزوای منطقهای، زیرا این نهاد از نظر جمعیتی به قیمت از دست دادن جمعیت بومی گسترش مییابد
-تقویت مقاومت فلسطینیها به عنوان یک پاسخ طبیعی به تلاشها برای حذف
-افزایش هزینههای امنیتی و نظامی به دلیل گسترش کنترل بر مردم اصلی این سرزمین در یک قلمرو واحد
-فقدان مشروعیت تاریخی، زیرا مهاجرت هویت ایجاد نمیکند یا ریشههایی برای یک پروژه شهرکسازی فراهم نمی آورد
-هر مهاجر جدید روی کاغذ یک عدد است، اما راه حلی برای معادله وجودی رژیم صهونیستی و بحران کمبود جمعیت رژیم صهیونیستی نیست، بلکه بیگانگی مفرطی با سرزمینی که به آن وارد شده اند ایجاد خواهد کرد.
چهارم: موجودیتی که از درون در حال فرسایش است؛ تعامل بین محدودیتهای جغرافیایی و شکنندگی جمعیتی، رژیم صهیونیستی را به سمت مسیری کاملاً مشخص سوق میدهد:
-افزایش افراطگرایی سیاسی به رهبری طیف راستگرایان تندرو
-تشدید اختلافات داخلی در جامعه صهیونیستی
-انزوای منطقهای و بینالمللی رو به رشد با وجود تلاشهای عادیسازی
-کاهش توانایی تحمیل واقعیت با زور و اعمال خشونت در پی توسعه مقاومت و گسترش جمعیت فلسطین
در حالی که رژیم صهیونیستی سعی میکند از طریق گسترش شهرک سازی یا ورود مهاجران به جلو فرار کند، بحران آن به نسبت گسترش قلمرو تحت کنترلش عمیقتر میشود. اشغال یک راه حل استراتژیک نیست، شهرکسازی یک پروژه پایدار نیست و مهاجرت اجباری جایگزینی برای ریشه دواندن در یک سرزمین نیست.
در نتیجه؛
-بحران این موجودیت یک بحران وجودی است، نه یک بحران عددی.
-اسرائیل صرفاً با چالشهای جمعیتی یا جغرافیایی روبرو نیست؛ بلکه با یک معضل وجودی روبرو است که نه مهاجرت و نه اشغال نمیتوانند آن را حل کنند.
-جغرافیای محدود آن نمیتواند جاهطلبیهایش را برآورده کند، ترکیب جمعیتی آن با برنامههایش همسو نیست و محیط اطرافش موجودیتی مهاجر-استعماری مبتنی بر طرد و اخراج را نمیپذیرد.
-واردات مهاجران و گسترش شهرکسازی صرفاً تلاشهایی برای به تعویق انداختن فروپاشی است، نه جلوگیری از آن.
-مردمی ریشهدار و بومی، جغرافیایی مقاوم در برابر تغییر، و محیطی که از تسلیم شدن امتناع میکند - همه این واقعیتها، این موجودیت را در مسیر بحرانی طولانی قرار میدهد که با هر تلاشی برای فرار از آن تشدید میشود.
در نهایت می توان گفت امروز رژیم صهیونیستی این گونه به نظر میرسد: موجودیتی که در جستجوی فضایی است که نمیتواند آن را در خود جای دهد، در جستجوی مردمی که نمیتواند آنها را بیابد، و در جستجوی آیندهای که نمیتواند تنها با زور آن را بسازد!
انتهای پیام/م.ت/
صفحات اجتماعی
اینستاگرام تلگرام توییتر آر اس اس